اشعار امام حسن ع

به سمت گدا

کریم هستی و الطاف بی حدی داری

میان ما به کرامت زبانزدی داری

گداست در به در رزق خود ولی اینجا

شما به سمت گدا رفت و آمدی داری

تیری که شد خطیر حسن بوده

تیری که شد خطیر حسن بوده
هم پیر هم مسیر حسن بوده

بی آنکه دست باز کند سائل
همواره دست گیر حسن بوده

باد مانده به علی سر بزند یا نزند

باد مانده به علی سر بزند یا نزند
چه کند حلقه بر این در بزند یا نزند

تا نریزد درِ این خانه مردد شده دل
طرف بیت علی پر بزند یا نزند

شبت با چه رنجی سحر می شود

شبت با چه رنجی سحر می شود
سحر خیره چشمت به در می شود
و داغ دلت تازه تر می شود
تو و کوچه و… داغ زهرا حسن!

عمری در آشیان غریب مدینه ایم

عمری در آشیان غریب مدینه ایم

ما از فدائیان غریب مدینه ایم

ما را صدا زنید نمک گیر مجتبی

مدیون لقمه نان غریب مدینه ایم

گفتند از درون جگرش پاره پاره شد

گفتند از درون جگرش پاره پاره شد
وقتی که زهر بر دل حضرت رسیده بود

بر دامن حسین سرش بود و گریه کرد
چون روضه خوان به اوج مصیبت رسیده بود

گرفته بود به دستان خویش جانش را

 گرفته بود به دستان خویش جانش را
وَ برده بود غم کوچه ای توانش را

نبوده زهر معاویه علت مرگش
صدای ضربه ی سیلی گرفت جانش را

بزم حسن حال وهوایش فرق دارد

بزم حسن حال وهوایش فرق دارد
از ابتدا تا انتهایش فرق دارد

اینجا همه کاره کریم اهل بیت است
آقا نگاهش بر گدایش فرق دارد

پیش چشمان من از رنج و محن هیچ مگو

پیش چشمان من از رنج و محن هیچ مگو

برو و از کرم و جود سخن هیچ مگو

شاه من بی حرم ست آمده ای گر اینجا

از ضریح و حرمی حرف مزن هیچ مگو

به نام آنکه تو را داده است نام حسن

به نام آنکه تو را داده است نام حسن
درود احسنُ الارباب من سلام حسن

سلام بر برکات سپید سایه‌ی تو
که نور داده به خورشید مستدام حسن

حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند

حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند
رد دو دست ابالفضل روی آب بماند

حسن شدی که سوال غریب کیست در عالم
میان کوچه و گودال بی جواب بماند

نامِ او شعر مرا زیبا کند

نامِ او شعر مرا زیبا کند
عطری از حق در دلم برپا کند

غربتش آتش به جانم می زند
غربتش هر دیده را دریا کند

دکمه بازگشت به بالا