محمد جواد پرچمی

حديث مادر

حديث مادر مارا كبود ميفهمد
كشيده خوردهء دست يهود ميفهمد
نفس نفس زدنش را كبوتري زخمي
كه تنگ شد نفسش بين دود ميفهمد

استراحت کن

بهشت آرزوی من
گمونم بهتری خانوم
خدارو شکر که بازم
خودت پشت دری خانوم

خون جگر

گرچه سنگ از همه بسيار در آنجا خورده
نام مجنون به سر كوچه ليلا خورده

عاشق از سرزنش مردم اين كوچه مرنج
قيمتى تر شده قاليچه اگر پا خورده

مظلومترين مرد جهان

اين مرد كه در گوشه بستر نگران است
واللهِ كه مظلومترين مرد جهان است
از زندگى پرغم خود سير شد امشب
خيبر شكن از غصه زمينگير شد امشب

حديث مادر

حديث مادر مارا كبود ميفهمد
كشيده خوردهء دست يهود ميفهمد
نفس نفس زدنش را كبوتري زخمي
كه تنگ شد نفسش بين دود ميفهمد

دلم شكست

مقابل تو نشستم هلال نيمه من
به حال من نظرى ، نظرة رحيمه من

ز بى قرارى خواهر ، سه روز ميگذرد
از آن دو بوسه آخر سه روز ميگذرد

شرافت علویه

اگر‌ که از جلواتش نقاب بر می داشت
از آن حقیقت نوری حجاب بر می داشت
بدون شک همگان را پیمبری می‌کرد
اگر‌ زمان هبوطش کتاب بر می داشت

عرش اعظم

معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته
هاجر و آسیه حوا و مریم ساخته
از ازل بیت الاحرام کعبه ، بیت الفاطمه است
کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته

من الذی ایتمنی

سحرها تازیانه , خون دلْ شب خورده ام بابا
تشر از زجر و خولى موقع تب خورده ام بابا

لب تو خیزران خوردو لب من درد میگیرد
که من چوب وفادارى ازاین لب خورده ام بابا

وصال یار

در مسیر خانه ی لیلا ز جان باید گذشت
تا وصال یار از صد امتحان باید گذشت

بابی انت و امی چونکه گفتی بر حسین ع
دیگر از فرزند و مال و خانمان باید گذشت

روضه غریبانه

آقاى بى کسى که غم ارثیه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسیه داشته
کنج اتاقِ خویش حسینیه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثیه داشته

اشک سحر

در کوچه ی لیلاست که جان ها نمی ارزد
آزردگی از زخم زبان ها نمی ارزد

هم صحبت موسی شدی؛ هم دم چوپان
کی گفته مناجات شبان ها نمی ارزد

دکمه بازگشت به بالا