احمد جواد نوآبادی

یا فاطمه

آهی کشید آتش و از شرم آب شد
آن دم که قاتل نفس بوتراب شد

وقتی که فاطمه به دفاع از علی شتافت
هرچه که بود نقشه ی دشمن برآب شد

زمین کرب و بلا

کدام خاک شبیه زمین کرب و بلاست؟
کدام روزِ دگر مثل روز عاشوراست؟

در این زمانه ی درد آفرینِ غم پرور
کدام خاک به جز تربت حسین شفاست؟

جانم به قربانت

تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت
خداوند آسمان هارا درآورده به فرمانت

مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی
که میخوانند خود را ارمنی ها هم مسلمانت

جوانان بنی هاشم بیایید

نامش علی و اوست سرتاپا محمد
باید علی او را بخوانم یا محمد؟

خُلق عظیمش را همینکه خَلق دیدند
خواندند با هر منطقی اورا محمد

گهواره ای کوچک

مثل علی اکبرم میشد جوان ای کاش
میگفت صبح و شب برای من اذان ای کاش

مثل اباالفضلم علم بردوش می آمد
میشد بلای جان جمع دشمنان ای کاش

یا ام المومنین

پیمبر دلخوش است از اینکه هستی در کنار او
زمستان هم که باشد باز هم هستی بهار او

زمانی که نبوت را همه انکار میکردند
عداوت های خودرا با نبی اظهار میکردند

یا علی اکبر(ع)

نامش علی و اوست سرتا پا محمد
باید علی او را بخوانم یا محمد؟

خُلق عظیمش را همینکه خَلق دیدند
خواندند با هر منطقی اورا محمد

نوای عشق

جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش
او که سرتا پا شده محو صفات دلبرش

شد مسلمانِ نگاه رحمه للعالمین
قبل از آنیکه بخواند آیه ای پیغمبرش

جان جهان هستی

هم آسمانها هم زمین باشد به فرمانت
جان جهان هستی و جان من به قربانت

من آن یتیمی که اسیر مادری توست
من آن فقیرِ تا ابد در حسرتِ نانت

غربت مولا

از شراب بی وفایی شد لبالب جام کوفه
شد عجین با غربت مولای خوبان نام کوفه

با علی نه با مروت کوفیان بیگانه هستند
وا شده گویا به خاک بی وفایی کام کوفه

نگاه لطف

وقت برگشتن دلش را در حریمش جا گذاشت
هرکسی که آمد و در کاظمینش پا گذاشت

او همیشه حاجت هر شیعه ای را داده است
هر زمانی دست دنیا کار مارا وا گذاشت

مولای من

هرکس که بی حب تو سمت حق به راه افتاد
در ابتدای راه خود با سر به چاه افتاد

با دیدن سیمای تو ظلمت فراری شد
از آن به بعد از چشم مردم نور ماه افتاد

دکمه بازگشت به بالا