اسارت اهل بیت

ناقه نشین

کسی نداد, جواب سلام هایش را
به احترام نبردند نام هایش را

تمام مردم نامرد خویش را کوفه…
به کوچه ریخته حتی غلام هایش را

بغض گلویم

بغض گلویم مسیر آه گرفته
از غم خورشید قلب ماه گرفته

این همه رقاصه از برای چه اینجاست؟
بس که شده ازدحام راه گرفته

سرِ بازار

بسته از عشق,دو دستم به اسارت چکنم
چادر و مقنعه ام رفت به غارت چکنم

یاد داری که به من نیمه شبی مادر گفت
گر بیفتد سرِ بازار گذارت چکنم

دکمه بازگشت به بالا