اشعار محرم

با احتیاط …

با احتیاط لاله ی ما را پیاده کن

عباس جان, سه ساله ی ما را پیاده کن

با احتیاط بار حرم را زمین گذار

زانو بزن وقار حرم را زمین گذار

 

بابایی

بابا معجرم رو با خودت بیار

زَر و زیوََرم رو با خودت بیار

حالا که داری میای اگه میشه

داداش اصغرم رو با خودت بیار

اهل نظر

آورده با خود اهل نظر را يكي يكي
پس بسته اند بار سفر را يكي يكي

اينجا كجاست،وادي طف،خاك نينوا
تكرار ميكنند خبر را يكي يكي

غارت

تو با سر آمدی پس پیکرت کو؟
عزیز مادرم بال و پرت کو؟

عجب رویی، عجب چشمی، چه مویی
پدر، عمامه ی پیغمبرت کو؟

گلهاي زينب

برادر گفت نه، اما پر از اصرار شد زینب
به او نه گفت، دنیا بر سرش آوار شد زینب
به لطف این جواب دل شکن بیمار شد زینب
سرا پا بغض شد، پا تا به سر گفتار شد زینب…

دختر شاه

دختر شاهم و زیبایی دنیا با من
شاه بانوی شکوه غزل دریا من
ماه ، هرشب به خدا خواب مرا می بیند
غیر آغوش اباالفضل ندارم جا من

دلي پر شراره

چشمش به راه بود وشبی پر ستاره داشت
رویش به ماه بود و غمی بی شماره داشت

ازآه جانگداز ،گلویش گرفته بود
از داغ روی داغ دلی پر شراره داشت

تنهاترين آقاي عالم

می خوانمت اینگونه حالا از سر دارم
تنهاترین آقای عالم دوستت دارم

ای کاش پای دار خندان می رسیدی تا
از چشم های مهربانت توشه بردارم

وعده ي غارت خلخال

آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین

باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر

زخم دلش

دوباره شب شد و از صبح تا همین حالا
چقدر خاطره از ذهن او گذر کرده

پس از حدود چهل سال گریه ؛ عمرش را
به یاد پیرهن پاره پاره سر کرده

قتلگاه

 

در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی

یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی

دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم

حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی

تشت طلا

تا که چشمش به آب می افتد
یادِ طفل رباب می افتد

کوهِ آتشفشان اندوه است
از نگاهش مُذاب می افتد

دکمه بازگشت به بالا