ایوان نجف

ای یدالله

تا لبم چون قدح و نام تو می را داراست
فقه دل گفته که می خوردن ازاین باده رواست

دائم الخمرم و کم دیده کس اینگونه چو من
که بود مست ولی بر لب او ذکر خداست

حضرت حیدر

هیچ کس در عشق تو مانند دل بی تاب نیست
ساقیا هر صاف یکرنگ و روان که آب نیست

بر در درگاه مسجد گفت شیخی زیر لب
میکده خوب است که در بند هیچ آداب نیست

رقص جنون

دارم به لبم شعرِ پر از شور نجف را
آیینه شدم گنبد پر نور نجف را

میخانه‌ی ما مَرد طلب می‌کند و مست
بر ما برسانند اگر انگور نجف را

خمارم من

خمارم من خمار باده های زیر ایوانش
مرا شکری است تا هم رشته هستم با خمارانش

نوشتن,آب,بابا را سگ کویش به من آموخت
کسی که صد چو عیسی میشود طفل دبستانش

تیر غم حیدر

سخن هرگز نمیماند درون یک دهان پنهان
کدامین تیر میگردد به پهنای کمان پنهان

ز رد پای ناموزن مستان در خراباتم
نماند از راه زن بر خاک رد کاروان پنهان

آیه رسیده

در گفتگوی دوست گشودم کتاب را
توصیف میکنم شه عالی جناب را

جای ترنج, دست قلم میکنیم ما
یک لحظه از رخش چو برآرد نقاب را

فاتح عرش الهی

هُوالاول علی بود و هُوالآخر علی بوده
همیشه اولین و آخرین سنگر علی بوده

خودش را در درون کعبه آورده به این دنیا
که هم مولود علی بوده ست و هم مادر علی بوده

حق مداریم

باطن سیر به سوی حق همان سیرِ علی است
بیشتر از ما خدا گوینده ی خیرِ علی است
هر کجا باشیم راه حق مگر غیرِ علی است؟!
حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم

کیمیای اصل

قدمتی که شاه دارد را گداهم داشته
حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته
تازمین خوردیم با نام تو سرپا میشدیم
دردهامان از طفولیت دوا هم داشته

مرد نخلستان

کاش می شد که مرد نخلستان خاک پایش مرا حساب کند

یاکه من را به جرعه ای می ناب از شراب رخش خراب کند

این سئوالیست کهنه در ذهنم به کدامین گناه رب جلیل

با غم دوری از نجف مارا در زمین این چنین عذاب کند

سرنوشت ما

سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی

از ازل چرخانده دلها را خدا, سویعلی

او مع الحق گفت و از آن روز ما رامی‌کُشند

دار ما خرما فروشان حلقه موی علی

دکمه بازگشت به بالا