شعر انتطار

فراق تو

با خودم خمره ای از عشق و شراب آوردم
سوختم ساختم و حال خراب آوردم

نامه دادی که بیا منتظرت می مانم
ریختم اشک فراوان و جواب آوردم

دکمه بازگشت به بالا