شعر روضه قمر بنی هاشم ع

امان‌نامه

سهم من از زندگی چیزی به غیر از غم نشد
هیچکس غیر از برادرهام غمخوارم نشد

بعد تو عباس, زینب ماند و این نامحرمان
بعد تو دیگر برایم هیچکس محرم نشد

دست های بریده

در کنار شریعه غوغا شد
سر یک تن ببین که بلوا شد

قمری بود و شد خسوف از خون
چقَدَر این خسوف زیبا شد

این حرم عباس دارد

 

وقتی که رویِ شانه ات دیدم عَلَم را
حس کـرده ام آرامـشِ اهلِ حرم را

تا لحظه ای که این حرم عباس دارد
هرگـز نمی بیند کسـی نیلـوفـرم را

دکمه بازگشت به بالا