شعر شهادت امام حسین

به ما ز راس غریبی خبر دهد نیزه
تمام دلخوشیه زینب است بر نیزه
سری به نیزه شد و آفتاب را گریاند
سری که شد سر بغض علی به سر نیزه

یاسی به رنگ سبز زِ گلخانه میرود
یارب خدایِ درد زِ کاشانه میرود

پیچیده بینِ چادرِ خاکی مادرش
بر دست‌ها , غریبه‌ای از خانه میرود

در این شبها دلم سامان ندارد

به جز ذکر علی درمان ندارد

کجا از درگه مولا روم من

که این جود و کرم پایان ندارد 

تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب

از این به بعد و بعد از این آواره زینب

باید خودت یاری کنی ورنه محال است

بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب

چگونه صبرکنم رفتن تورا بینم

نوای واعطشا گفتن تورا بینم

در اینطرف تو صدا می زنی «انا المظلوم»

جواب……هلهلهدشمن تورا بینم

باز کردم دفتر شعرم و دیدم می گریست 

هم زمین هم آسمان با او دمادم می گریست

تا قلم برداشتم دیدم قلم هم می گریست 

نه قلم حتی تمام واژه هایم می گریست

مادرممن را به غم تعلیم کرد

قلب منرا بر غمت تسلیم کرد

هر چهدارم از دعای مادر است

مادرممن را به تو تقدیم کرد

زینب رسیده از سفر برخیز ارباب

با کاروانی خون جگر, برخیز ارباب

برگشته ام از شام و کوفه, قد خمیده

آورده ام صدها خبر, برخیز ارباب

تا خون شهید کربلا می جوشد

با یاد محرم دل ما می جوشد

داغ غم او همیشه عالم سوز است

تا هست خدا خون خدا می جوشد