شعر مدح عمه جان زینب س

فقط از آنِ حسین

راهِ دل جُز به بی کران نخورَد
جز به کویِ”حسین جان” نخورَد

سر فرازی نصیبِ سر نشود
تا که بر خاکِ آستان نخورد

حافظِ مذهب

به عرش…مَجمر و اسپند , از زمین ببرید
به خاک , سجده ی شکرانه از جبین ببرید
به کافران و مجوسان , خبر ز دین ببرید
خبر به محضرِ ارباب , اینچنین ببرید:

هســتی فدای او

از نسل یک حقیقتِ دور از مَجاز بود
زینبْ که شاهزاده ی مُلـکِ حِجاز بـود

با سرشکستگی ابـداً سِـنخیت نداشت
این کوه صـبر مثـلِ پـدر سرفراز بود

جگر گوشه نبی

دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعه ی شب را تمامی لشکر

در ازدحام فلک, برق فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر

امام گریه ما زینب است و بس

آنانکه مشق اشک مرتب نوشته اند
باخط عشق این همه مطلب نوشته اند

آنانکه بال گریه درآورده اند را
هم دوش انبیاء مقرب نوشته اند

ما روضه دار روضهء رضوان زینبیم

ما روضه دار روضهء رضوان زینبیم

در بین شهر , شهره به عنوان زینبیم

 

ما داغ دیده ایم که بر سینه میزنیم

این است علتش که پریشان زینبیم

دکمه بازگشت به بالا