شعر مرثیه

محشرکبرا

شام یک محشرکبراست کجایی عباس ع

دخترفاطمه تنهاست کجایی عباس ع

به نوامیس خدا پیروجوان خندیدن

آستین معجرزنهاست کجایی عباس ع

نگاهم کن حسین(ع)

مانده ام تنها تر از تنها، نگاهم کن حسین(ع)
خسته ام! خسته از این دنیا، نگاهم کن حسین(ع)

دستهایم نذر چشمانت سخاوتمند بود
کو؟ کجا رفت آن دل دریا؟! نگاهم کن حسین(ع)

حب الحسین

در مقامی که به حب تو خدا پرداخته‌ست
شعر اگر مدح محبانت نباشد باخته‌ست

گرچه بین روضه ها این گریه ها ناقابل است
فاطمه از اشکهای عاشقان دُر ساخته‌ست

کودک شش ماهه

رسید آخر سر پای گفت و گو به گلو
کمان به کینه سخن گفت مو به مو به گلو

پدر علی به علی ایستاد و آخر گفت
جواب تیرِ پس از تیر را گلو به گلو

بابا رو بغل بگير

بيا از جام لبم عسل بگير
خاك رو موهامو لااقل بگير
سرمو نذار بمونه رو زمين
بشين اينجا بابا رو بغل بگير

آه یا زینب(س)

همیشه داده به این ناتوان؛ توان! روضه
برای من برسان جایِ آب و نان، روضه

حسین(ع) گفتم و محض شلوغیِ محشر
سپرد دستِ دلم نامه امان؛ روضه

نیزه نشینم

می روی نیزه نشینم کمی آهسته برو
تا تو را سیر ببینم کمی آهسته برو
از رد بوسه ی من نیزه نشینت کردند
اسب ها رد شده و نقش زمینت کردند

غریب می شوم

اسیر می شوم اما ذلیل هرگز نه …
غریب می شوم اما علیل هرگز نه …

سرت سلامت اگرچه به روی نی هایی
ندیده دیده ی زینب به غیر زیبایی

سالار زینب

آمد دوباره رو به روی من سرت حسین
قربان زخمهای روی حنجرت حسین

از غارت خیام نگفتم برای تو
شاید بگویم و نشود باورت حسین

یا مظلوم

آنان که ماه را به سر نیزه ها کنند
آیا شود که رحم به شش ماهه ها کنند

عریان به خاک مانده عزیز ابوتراب
حقش نبود پیکر او را رها کنند

آیات صبر

زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است
آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است

ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار
این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است

هلال ماه

آفتابا هلال ماه شدی
کاروان را چراغ راه شدی

بر سرم سایهء سرت افتاد
ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد

دکمه بازگشت به بالا