لشکر دشمن سپاه بیشمار آورده بود
راس شاه کربلا را نیسوار آوردهاند
لشکر تزویر و مکر و حیله و رنگ و ریا
خیزران را بهر لبهای نگار آوردهاند
لشکر دشمن سپاه بیشمار آورده بود
راس شاه کربلا را نیسوار آوردهاند
لشکر تزویر و مکر و حیله و رنگ و ریا
خیزران را بهر لبهای نگار آوردهاند
ما گرفتار روزگار توایم
جمع مستانِ در حصار توایم
بزن آتش، بُکش ، بسوزان که
ما تماماً در اختیار تو ایم
در این عالم هر آنچه دارم از این چشم تر دارم
من از اشکی که بر غیر تو میریزد حذر دارم
مرا اصلا نمیفهمد کسی غیر از تو این یعنی
همیشه وقت هر دردی تورا مد نظر دارم
عشق تو هست , جنت اعلا نخواستیم
فردوس مال توست , ولی ما نخواستیم
«خود شاهدی به نام تو دُکان نساختیم»
ما با توییم , از تو که دنیا نخواستیم
دورم هزارتا مشغله باشه
خالی خالی ام بشه دستم
کوری چشم منکر آقام
این اربعینم کربلا هستم
فرقی نمیکند که چرا فرق میکند!
شبهای جمعه کرب و بلا, فرق میکند
حتی گدای کرببلا, هر چه هم ندار
با یک گدای بی سر و پا فرق میکند
به دلم داغ حرم را مگذارید فقط
به همین حال مرا وا مگذارید فقط
ببَریدم ببَریدم شده حتی در خواب
بین این شهر مرا جا مگذارید فقط
میـان آینـه هــا عکس یــار افتــاده
خـدا بـه حضرت اربـاب دختـری داده
فرشتـه هـا همگـی در تـدارک اطعـام
و دود کــردن اسپنـد بهــر شهـزاده
به قصد قرب اگر نیّتِ سفر دارند
برای بال کشیدن هنوز پر دارند
ز چشم از جگرِ اشک ها چکیده شدند
همیشه طایفه ی اشک ها جگر دارند
بپذیرید عرض تسلیتِ
سینه ها, دست ها, بدن ها را
بپذیرید سرسلامتی ِ
روضه خوان ها و سینه زن ها را
مرد میخواهد به پای روضه بنشیند , که شد
صحبت از جسمی تکیده , لحظه های آخرش
نیزه و شمشیر وتیر و سنگ باشد جای خود
چکمه ای بر سینه و رگهای خشک حنجرش
شمر آهسته صدا زد: جگرت می سوزد?
عضو عضو بدنت, بال و پرت می سوزد
خس خس سینه که نه , زمزمه ای از پاییز
برگ ریزان شده از پا به سرت , می سوزد
تیر از سینه تو رد شده گویا , که چنین
با تکان دادن دستت , کمرت می سوزد
سر خونین تو را بر نوک نیزه زده ام
تا ببینی که چگونه ثمرت می سوزد
وای..در تیر رس چشم حرامی دیدم
معجر دخترکان حرمت می سوزد
قاسم افرند