علی بهرامی نیا

حسین جان

هرکسی آمد به استقبال او با نیزه زد
پیرمردی با عصا با بغض بی اندازه زد
با لب تشنه شهیدش کردن اما بعد آن
من بمیرم بر تنش بی رحم، نعل تازه زد

راه و رسم عاشقی

این راه و رسم عاشقی آخر ندارد
عالم به غیر از کوی او بهتر ندارد
دربار شاهان جهان را گر بگردی
جمله امیری همچو او نوکر ندارد

سر بریدند

سر بریدند تو را هلهله بر پا کردند
عده ای نیز به یک گوشه تماشا کردند

ز بلندی تل از دور خودم می دیدم
نانجیبان به سر راس تو دعوا کردند

بشکند دست مغیره

 

رو گرفتی که کبودی تو پیدا نشود
باعث رنجش زخم دل مولا نشود

سر سجاده دعا کرده حسن آهسته
بی کسی کاش نصیب دل بابا نشود

پاسدار حرم

آب از دست تو سقا به خدا حیران است
مشک و تیر و علمت تا به ابد گریان است

تک یل حیدری و بر تو بنازد زینب
با نگه صف شکنی کین طرق شیران است

دکمه بازگشت به بالا