محسن صرامی

بار سنگيني ست روي شانه ام سر بي حسين
سر نميخواهد بماند روي پيكر بي حسين

گفت بابايم حلالت باد نانم با حسين
گفت شير من حرامت باد مادر بي حسين

حسین جان

جلوه اي هرگز ندارد حي سبحان بي حسين
نيست تفسيري براي حي رحمان بي حسين

ما مريض تربت اش هستيم از صبح ازل
دردهاي ما نخواهد داشت درمان بي حسين

اشبه الناس

دل نبرده از پدر هرگز جواني بيش از اين
ماه را كامل نديده آسماني بيش از اين

تير مژگان و كمان ابرويش عاشق كش است
بر هدف هرگز نزد تير و كماني بيش از اين

دوري كربلا

هيچ ايم و نداريم به جز روي سياهي
در كوله نداريم به جز بار گناهي
بر ما نظري كن،نظري گاه به گاهي
ما بي تو شبيه ايم به طفل سر راهي

یا علی

هم خدا فرموده در آيات قرآن از علي
هم پيمبر گفت با امت فراوان از علي

پس نمانده جاي شك و شبحه اي در مدح او
جان گرفته تا قيامت جسم ايمان از علي

هيزم آوردند

پس همان امت كه بود از لطف پيغمبر پناه
جمعشان جمع است در ويراني يك سرپناه

هيزم آوردند تا نمرود را ياري كنند
ميبرم در فتنه ي اين قوم بر داور پناه

نظر از عشق

هم اكثر اوقات گرفتم نظر از عشق
هم مانده برايم فقط اين چشم تر از عشق

در منزل حيرت سخن از عقل نبوده است
آموخته عقل از دم ساقي هنر از عشق

سر به زير آمدم

آمدي،خوش آمدي از من نبودي بي نصيب
منتظر بودم بيائي ياري شاه غريب

سر به زيري از چه بابت،سربلندي پيش من
تو نشان دادي پس از نفرين من هستي نجيب

پسري تشنه لب

ازقضا قصه ي تقدير بهم خواهد ريخت
ميرسد زود ولي دير بهم خواهد ريخت

خواب ديده است كسي قحطي آب آمده است
يوسف از گفتن تعبير بهم خواهد ريخت

قمرم مي آمد

امشب اي كاش دوباره قمرم مي آمد
مونس بي كسي هر سحرم مي آمد

بدتر از گم شدن و زجر كشيدن اين بود
چكمه ي شمر فقط در نظرم مي آمد

حسین من

آيه به آيه هر چه که خوردم قسم کم است
اينجا براي از تو نوشتن قلم کم است

شاعر شبيه من که به دردت نميخورد
در گفتن از مصيبت تو محتشم کم است

فقط حیدر اميرالمومنينه

مست آن شاهم كه مست اش هر پيمبر مانده است
تازه مستي با علي از حوض كوثر مانده است

من يقين دارم يقين دارم يقين دارم يقين
عقل ها از درك اوصاف علي درمانده است

دکمه بازگشت به بالا