محمد قاسمی

یا رقیه

فروغِ‌ هفت‌ آسمان‌ رُقیّه
همایِ‌عرش‌آشیان‌ رُقیّه
مکان گرفتی کنار زهرا
به عرصه ی لامکان‌ رُقیّه

صاحب‌الامر

سلام‌ ای وجود خدا را نشانی
سلام ای که‌ روزی‌رسان جهانی
بزرگی‌ که‌ طاووس‌ِ اهل‌ِ جَنانی
بیابان نشینی که عرش‌ آشیانی
تو مافوق توصیف‌و شرح و بیانی
که تو صاحب‌الامر و صاحب‌زمانی

عليّ بن الحُسين

ای علـی اوّل از آل علـی
وارث اِكرام و اِجلال علی

پيشتاز و پيشواي اهل دين
مظهر توحيد فخرُ العارفين

عشق فقط حسین

بخت از خواب پا نخواهد شد
دوست از ما رضا نخواهد شد

تا که در اشک غوطه‌ور نشویم
وصل او رزق ما نخواهد شد

بقیع

حتّي بدون صحن و گنبد هم صفا دارد
اين خاك غير از بوي غم بوي خُـدا دارد

مُشتي از آن را چند سال قبل بـو كردم
ديدم كه عـطري مـثـل خاك كـربلا دارد

حیدر امیرالمومنین (ع)

خون ابوتراب که بر صورتش چکید
فریاد جبرییل به گوش زمین رسید

گوشی‌نماند در همه‌ی‌شهر ؛ آن سحر
جُزاینکه‌صوت”قَدقُتِلَ‌المُرتَضی”شنید

جانم علی

بهترین معنی از کریم؛ علی‌ست
در تفاسیر ما “نعیم” علی‌ست

آنکه ارواح انبیا بودند
آستان‌بوسش از قدیم؛ علی ست

من‌وزیارت‌ِاو؛خواب یاکه بیدارم؟

همان‌قَدَرکه‌ ز اهل زمانه مایوسم
امیدوار به الطاف خسرو طوسم

هنوزهم‌که‌هنوزاست‌مثل‌کودکی‌ام
تمام سال پُر از اشتیاق پابوسم

فُزتُ وَ ربّ الکعبه

شیر را در چشم اهل روضه بی‌مقدار کرد
با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد

از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید
لب نزد دیگر ؛ اگرچه دخترش اصرار کرد

مادر

رودی که خود را فداکرد درراه دریا خدیجه ست
مستغرق در صفات یاسین و طاها خدیجه ست

هربار رفته به معراج محبوب خاص خداوند
از حق تعالی شنیده محبوبه ی ما خدیجه ست

همسایه جمکران

زمین خورده ی آسمانیم ما
بهاری به شکلِ خزانیم ما
که در بوته ی امتحانیم ما
خدا هرچه خواهد همانیم ما
فقیران صاحب زمانیم ما

گدای جمکران

تا پا گذاشت یاد تو در زندگانی‌ام
پوشید رَختِ سبزِ بهاری؛جوانی‌ام

من آن کبوترم که به معراج میروم
وقتی‌تو درهوای‌خودت‌ میپرانی‌ام

دکمه بازگشت به بالا