مدح و مرثیه حضرت زینب س

جگر گوشه نبی

دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعه ی شب را تمامی لشکر

در ازدحام فلک, برق فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر

کیست این بانو که بر دلها خدایی میکند

کیست این بانو که بر دلها خدایی میکند
کِشتیِ بی بادبان را ناخدایی میکند
هرکه گوید یاحسین او را هوایی میکند
آنکه امشب باز ما را کربلایی میکند
دختر یعسوب دین حیدر, مسلّم زینب است

در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت

در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت

فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت

زینت

در سیر دل جبریل هم بال و پرش ریخت

وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت

فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش

هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت 

زینب آباد

جای آن است که خون جگری بفروشیم

رنگ بنیاد کنیم و اثری بفروشیم

دخل تدبیر کفایت نکند هستی را

مصلحت دید من آن است سری بفروشیم

دکمه بازگشت به بالا