مرثیه

غریب کاظمین

هستی غریب و با تو کسی آشنا نشد
همدم کسی به سوز دلت جز خدا نشد

خرما به زهر کینه شد آغشته وای من
جز سوز زهر،زخم دل تو دوا نشد

شرار آتش

علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت
دری شکست در آن دم, فتاد بر رویت

شرار آتش ظلم زمان زبانه کشید
رسید آتش نمرودیان به گیسویت

ستم

در دست تو عیار کرم می شود زیاد
در سایه سار اسم تو کم می شود زیاد

نوبت به گفتن از سر زلفت که می شود
بی شک شهید اهل قلم می شود زیاد

کوثر عشق

حیدر به غیر تو که دلداری ندارد
غمدیده هست و یار وغمخواری ندارد

ای کشتی عمر علی پهلو گرفتی
بی روی تو ماه شب تاری ندارد

سخت بوده شستن پهلو

سوره ای مجروح را تفسیر قرآن شسته است
بعد غسلش مطمئنم دست از جان شسته است

دست ها بالا نمی آمد ببافد موی را…
ابتدا موی سپیدش را پریشان شسته است

شعر سیدالشهدا ع

 

آتش مهر تو آتشکده‌ی این جگر است
که به جان از غم هجر تو کماکان اثر است

گفتم از سوی تو آرامش جان خواهم یافت
عشقت از آیه‌ی زلزال بلا خیز تر است!!!

شیشه ی قلب

آخر ماجراست این بستر
پلکهایش دوباره سنگین شد
زیر لب باز یا حسینی گفت
سفره ی بی کسیش رنگین شد

مرثیه حضرت زهرا (س)

ازآنچه در دوجهان هست بیشتر دارد
فقط خدا ست که از کار او خبر دارد

 یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد

یک در محکم برای خانه قیمت میکند

یک در محکم برای خانه قیمت میکند

مرگ قادر نیست کاری را که حسرت میکند

با تمام غصه ها بر سجده می افتد علی

بنده وقتی بنده باشد شکر نعمت میکند

خاطره ی پیرهن

چقدر خاطره مانده به روی پیرهنت

فضای دشت شده پر ز بوی پیرهنت

چقدر جاذبه دارد حوالی گودال…

چقدر نیزه شده خیره سوی پیرهنت

رقیه خاتون سلام الله

تو گفته ای که روضه برایت به پا شود

از کربلا به  شام حسینیه وا شود

تاریخ از حماسه ی تو قد کشیده است

باور کنم که قد بلند تو تا شود ؟!

ماسوا هست

ماسوا هست پریشان اباعبدالله
عاشق و بی سر و سامان اباعبدالله

حق گواه است که پاینده و جاوید شود
هرکه جان داد به جانان اباعبدالله

دکمه بازگشت به بالا