شعر ولادت پيامبر اكرم (ص)

یا محمدُ یا علی

هرکس گرفته غیر تو ماوای دیگر
خیری ندیده از گداییهای دیگر
من روزی ام را از تو بی منت گرفتم
منت فراوان است درهرجای دیگر

یا رسول الله

قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم
نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم
حروف شمسی خود با ستاره بنویسم
توان گرفته‌ام از یک عصاره بنویسم

محبوب من

زمین، به زمزمه می‌آید، همان شبی که تو می‌آیی
همان شب، آمنه می‌بیند، درون چشم تو دنیایی

ستاره‌ای بدرخشید و رسید و ماهِ دل ما شد
چه سرنوشت دل‌انگیزی، چه عاشقانه‌ی زیبایی

ای حبیب خدا

روزی از روزهای ماه ربیع
تن سرد زمین بهاری شد
بین هر سوره، پای هر “جنت”
آیه در آیه “نهر” جاری شد

ای آشنای همه

ای صدای تو آشنای همه
ای نگاهت گره گشای همه
مهر تابنده ، رهنمای همه
خیر بی انتها برای همه

یا رسول الله

لب واژه‌های عالم به ثنای مصطفی گرم
نفس فرشته‌ها در جریان این ثنا گرم

به کتاب مهربانی غزلی نوشت خالق
که قصیده در قصیده دل عاشقانه‌ها گرم

صبح سحر

مكه را امشب شكوهى ديگر است
مروه امشب با صفا پا تا سر است
نور باران باختر تا خاور است
دامن بانوى شب پر اختر است

یا عزیز الله

ز قاب چشم پیمبر ، نگاه کُن به جهان
قدم بزن به رهش تا که پَرکِشی به جنان

چه خوب می شد اگر می‌شدیم شاگردش
شبیه شاپرکان می‌شدیم بر گِردش

یامحمد(ص)

ای حُسن بی پایان و ممتد یامحمد(ص)
در بندگی هستی سرآمد یامحمد(ص)

از برکت لبخند تو جریان گرفته
مِهر و محبت هایِ بی حد یامحمد(ص)

یا رسول الله

سحرِ مكه صفايِ دگري پيدا كرد
نالة سوخته دلها ، اثري پيدا كرد
كعبه مي خواست كه دل را زِ بُتان پاك كند
ديد فرزند خليل و جگري پيدا كرد

یا نبی الله

ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت
ای دست قضا دائم در پنجهء تقدیرت
هم پای رسل بسته در حلقهء زنجیرت
هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت

یا رسول الله

اگر از چهره بردارد نگارِ ما نقابش را
زلیخا هم ‌ببُرد بندِ انگشتِ جنابش را

سپر اُفتاد از دستِ امیران و جهانداران
نسیم آورد تا اخبارِ صبحِ انقلابش را

دکمه بازگشت به بالا