اشعار ویژه (پیشنهادی)

زمین خوردیم

بسکه در کوی و گذر وقتِ تماشا ریختند
کودکانت بر زمین از ضربِ پاها ریختند

عده‌ای شاگردهایم عده‌ای دیگر کنیز
کوچه کوچه پیشِ پایم نان و خرما ریختند

فرش خون

زخم بر زخم نشست و بدنت را پر کرد
فرش خون پهن شد و حجم تنت را پر کرد
نیزه پیچید به اعماق تنت از پهلو
یاد مادر همه ی پیرهنت را پر کرد

امان نامه

هرکه گرفتار غمت می شود
زنده به احیای دمت می شود

قطع یقین لطف نگاه شماست
تا که کسی محتشمت می شود

شرمنده

تا روز محشر پرچمت بالاست عباس
مدیون کام خشک تو دریاست عباس

گرچه به ظاهر مادرت امّ البنین است
اما به باطن مادرت زهراست عباس

سر بازار

تن بى سر شده چون بیکس و بى یار شود
بازى دست اراذل سر بازار شود
ترسم این است بلایى که سر من امد
بین گودال سر جسم تو تکرار شود

زهری آمد

ای که بر جودت سلیمان نبی رو می زند
روبروی گنبد تو نوح زانو می زند
صحن و ایوان تو را جبرییل جارو می زند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو می زند
بار دیگر شعله در محصول جان افتاده است
در تبار مرتضی داغ جوان افتاده است

نبود

معرفت در اشک‌هایم قدّ یک ارزن نبود
نور خود را پخش کردی؛ چشم من روشن نبود

در جواب ناله‌ی جانسوزِ «هَل مِن ناصرت»
با خودم گفتم که روی صحبتش با من نبود

باغ بهشت

سال ها دیده ی دل جانب رضوان داریم
این چنین میل تماشای تو جانان داریم
چون که دوریم ز تو حال پریشان داریم
رور و شب قبله ی جان سوی خراسان داریم

دختر باب الحوائج

رحمت بی وقفه ای ایجاد شد
آمد و عرش خدا آباد شد
خانه ی موسی بن جعفر شاد شد
غصه و غم از دلم آزاد شد

علی حق بوده

به نامِ آن کسی که خـــاک را افلاک کرده است
همان که کعبه پیشِ او گریبان چاک کرده است
زمین را از همه لات و هُبل ها پاک کرده است
هزاران ” عمرو بنِ عبدُود ” را خاک کرده است

غفلت از یار

ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت
بنده ی دنیا شدن, بال صعودم را گرفت

خواستم وارد شوم بر اهل توبه ناگهان
مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت

یا اله العاصین

بار گناه آورده سویت روسیاهی
سر در گریبان آمده غرق گناهی

آه ای غیاث المستغیثین بی پناهم
رحمی بفرما بر غریب بی پناهی

دکمه بازگشت به بالا