شعر شهادت حضرت زهرا (س)

خمید قامت مادر

خمید قامت مادر عصای بابا شد
میان کوچه زمین خوردنش تماشا شد

هزار زخم حریفش نبود می دانم
کشان کشان که پدر رفت قامتش تا شد

یکی نگفت که این دختر پیمبر ماست
کسی نگفت چه ظلمی به مادر ما شد

خدا که هست به بت سجده می کنند چرا
به پیش دیده ی توحید شرک احیا شد

مقدرات به هم خورد بین آتش و دود
فراقنامه ی این خانواده امضا شد

جرقه های یتیمی به پشت در زده شد
به جان مادرمان هر چه شد همان جا شد

به احترام حضورش غلاف برمی خواست
برای عرض ادب تازیانه ای پا شد

شکست حرمت ما را مغیره باعث شد
که روی اهل مدینه به مادرم وا شد

نفس نداشت ولی غیرتش قبول نکرد
برای رفتن مسجد خودش مهیا شد

پدر به خانه سلامت رسید و او افتاد
و تازه آنچه که شد پشت در هویدا شد

سه ماه شد که از آغوش مادرم دورم
چقدر وحشت از این داشتیم اما شد

خلاصه روز نبوده که او زمین نخورد

خلاصه اینکه،، همین روزگار زهرا شد

 حسین واعظی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا