شعر ولادت امام رضا (ع)

دارالشفا

الا ای آنکه از بالا به مشتاقان نظر داری
مرا بیمار خود کردی و از دردم خبر داری

طبیب دردهای جان ما کس نیست الّا تو
فقط تو میتوانی درد از این بیمار بر داری

پر از دلتنگی ام ، چیزی شبیه ساحل خشکم
بگو ای موج جان افزا به این ساحل گذر داری؟

نه تنها صید خود کردی دل صیاد و آهو را
جهان صید نگاهت میشود از بس هنر داری

فقط یک دانه گندم بهر مرحم از تو میخواهم
که تو دارالشفایی از دو عالم خوبتر داری

بِکِش من را از این بند بلا تا گنبدت بالا
که میدانم به کار خلق هم حق نظر داری

نیازم یک نوازش بر سر از دستان گرم توست
اگر چه یک جهان بهتر ز من در زیر پر داری

دلم را غرق نورت کن جدا از هر چه غیر از خود
که دانم مثل جدت قدرت شق القمر داری

ضمانت نامه از دست تو میخواهم و میدانم
برای لیله الدفنم چراغی زیر سر داری

 داریوش جعفری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا