شعر مدح و مناجات حضرت زينب (س)

شجاعت

چه کسی مثل تو انقدر اُبهّت دارد!؟
با خدایت چه کسی این همه اُلفت دارد!؟
خون ما پایت اگر ریخت، حکایت دارد
سر شکستن ز غم عشق تو لذت دارد

سر خود را مشکن ، خون تو قیمت دارد

خونمان ریخته با عشق شما در فکه
تا ابد هست به دامان ستم این لکه
سوریه سینه سپر کرده عجم تا بلکه
زود آغاز شود حملهء فتح مکه

مثل عباسِ علی شیعه شجاعت دارد

شرّشان یکسره کم میشود اِن‌شاءالله
شهرشان پر ز علم‌ میشود اِن‌شاءالله
مکه هم مال عجم‌ میشود اِن‌شاءالله
و ‌بقیعی که حرم میشود اِن‌شاءالله

بنویسید که این قصه حقیقت دارد

تو به عشاق علی روشنی قبر شدی
جبلُ‌الرَّحمِه که بودی جبل الصبر شدی
گاه خورشید سماوات و گهی ابر شدی
اختیاری نشدم سائل تو، جبر شدی

به گدای تو ‌خداوند محبت دارد

متوسل به تو شد یوسف و زیباتر شد
چشم‌ یعقوب پس از لطف تو بیناتر شد
تو به عیسی نظری کردی و عیسی تر شد
شد مریض تو از آن روز مسیحاتر شد

به غلام‌ مطبت گفت که نوبت دارد

شرف الشمس علی، ماه ثناگستر توست
کهکشان هم که خودش گوشه ای از محور توست
جبرئیل و همهء عرش به زیر پر توست
علت خلقت بابای جهان مادر توست

شجره نامه ات ای سَرو چه شوکت دارد

آفریدند تو را رحمت بی حد باشی
علی و فاطمه، اصلا خود احمد باشی
آفریدند به یکتایی سرمد باشی
از ازل تا ابدالدهر تو باید باشی

به وجود تو خداوند تو عادت دارد

ما که یک لحظه نکردیم در اوصاف تو شک
هرکسی نیست مرید تو و حیدر به درک
میرسد منتقم و ظلم شود زهره ترک
میشود روی در کعبه «مدد زینب» حک

کعبه خیلی به ضریح‌ تو ارادت دارد

ای ضریحت به قدمهای خدا قبله ترین
سرزمین تو بلاخیز ترین جای زمین
ای خرابات حسینیه ات آباد نشین
صفر تا صد نظر توست اگر روح الامین

با غلامان شما طرح رفاقت دارد

تو بزرگی تو عظیمی تو جلیل القدری
تو که بالاتر از افلاک و ‌شکوه بدری
تو که در مجلس الله همیشه صدری
منو مدح تو!؟ به والله قسم «لا أدری»

هرچه گفتند در اوصاف تو صحت دارد

نفست گرم که با خطبه قیامت کردی
آن چهل روز چه مردانه امامت کردی
جبل الصبری و با صبر شهامت کردی
کوه را هم که خودت خوش قدوقامت کردی

هنر توست اگر کوه صلابت دارد

حیف شد در همهء کوفه کسی مرد نبود
هیچکس با تو ‌در آن شهر هماورد نبود
تازه اصلا خبر از پارچهء زرد نبود
همهء کوفه به زیر قدمت گرد نبود

غضب چشم تو واللهه که وحشت دارد

بخت با قافله‌ی خسته‌ی تو یار نبود
حق تو این همه نامردی و آزار نبود
هیچ زاری به پریشانیِ تو زار نبود
جای اولاد علی که سرِ بازار نبود

بخدا این همه آزار قباحت دارد

 عماد بهرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا