شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)شعر ولادت اميرالمومنين (ع)

علي مع الحق

خواندن از محبوب خود منبر ندارد احتیاج
عشق بازی شعرهای تر ندارد احتیاج
می نخورده عاشقانش امشب ازخود بی خود اند
مست مستان ساقی و ساغر ندارد احتیاج

میکده لحظه به لحظه پر شده ازعطر یار
بزم امشب نافه و عنبر ندارد احتیاج
تا به دام افتد مگر یک عمر پرپرمی زند
یاکریم جلد اینجا پر ندارد احتیاج
فقر را از صاحبش هرشب گدایی میکند
عبد مولا کیسه های زر ندارد احتیاج
تا سری پیدا کند در بین سرها روز حشر
میثم این خانواده سر ندارد احتیاج
هرکه دارد سایه ی لطف علی را بر سرش
مطمئنم به کسی دیگر ندارد احتیاج
مثل پیغمبر که تا دارد علی را نزد خود
در میان معرکه لشگر ندارد احتیاج
به گل رویش خدا هرچه بخواهم میدهد
با وجودش بعد از این نوکر ندارد احتیاج

نیمه ی ماه رجب شد اعتکافش واجب است
زادگاه مرتضی قطعا طوافش واجب است

عید میلاد علی عید سعیدکعبه است
ان که به پابوسی اش اول رسیده کعبه است
کعبه را از لات و عزی و هبل خالی کند
مرتضای بت شکن تنها امید کعبه است
خشت خشت اش از علی گوید سخن بیت الحرام
کودک بنت أسد تنها نوید کعبه است
اینکه از دیوار بشکافد برای مرتضی
اولین و بهترین کار مفید کعبه است
از جلال و از شکوه اش مکه میلرزد به خود
شاهد حرفم تکان های شدید کعبه است
هم زمین هم آسمان روشن شد از نور رخ اش
حضرت خورشید طفل رو سپید کعبه ست
سنگر شیر خدا بودن به امر ذات حق
بی گمان از افتخارات جدید کعبه است
میتوان فهمید از سمتنی امی حیدره
حیدر کرار سردار رشید کعبه است
خانه کعبه مرید حضرت اقای ماست
یا علی بن ابیطالب مرید کعبه است
جز به روی او برای هیچ کس در وا نشد
پس علی بن ابیطالب کلید کعبه است
نه فقط من که جمادات است مداح علی
ان که میگوید برای او قصیده کعبه است
میشود فهمید از فزت برب الکعبه اش
هم شهید مسجد است و هم شهید کعبه است

در میان کعبه ای که قبله ی جان همه ست
مرد خانه مرتضی بانوی خانه فاطمه ست

جبرئیل از مقدم پاکش بشارت می دهد
عالمی را مژده ی جشن ولادت می دهد
از لیذهب عنکم الرجس اینچنین پیداست که
با نگاه خود دل ما را طهارت می دهد
نور قرآن در دلش قدافلح روی لبش
به رسول اللهی احمد شهادت می دهد
هم امیرالمومنین با حق و هم حق با علی ست
مرتضی سر تا به پا بوی عدالت می دهد
گر علی روزی به کرسی قضاوت رو کند
به خطاکاران به یک اندازه فرصت می دهد
هادی شهر است و دنبال هدایت کردن است
چادر زهرای خود را گر امانت می دهد
قصه وارونه ست در واقع خلیل بت شکن
به علی بن ابیطالب شباهت می دهد
چاه های آب خود را وقف عامش کرده است
او تمام شهر را درس دیانت می دهد
بهر امرار معاش خویش زحمت می کشد
پینه ی دستش خبر از استقامت می دهد
در رکوع خود به سائل بذل و بخشش می کند
اهل بیت اش را به این الطاف عادت می دهد
نان و خرما میبرد بر روی شانه شب به شب
شام خود را به یتیم بی بضاعت می دهد
من صد و ده تا گره وا میکنم با نام او
بی گمان نادعلی همواره حاجت می دهد
محشر آن وقتی تماشایی ست که آقای من
دوستان خویش را اذن شفاعت می دهد
آخرش یک روز خواهم رفت ایوان نجف
ِآخرش یک روز توفیق زیارت می دهد
هدیه ی روز پدر جان را کنم تقدیم او
هر چه دارد شیعه در راه ولایت می دهد
علتی دارد اگر کل میکشم کف می زنم
گرمی ذکر علی بر من حرارت می دهد

در میان قلب هر جنبنده ای یاد علی ست
آفرینش در میان مشت مقداد علی ست

دسته دسته راهبان هم بی قرار ایلیا
با رسولان اولوالعزم اند یار ایلیا
یوسف و الیاس و ابراهیم و اسماعیل و نوح
هود و ادریس نبی میراث دار ایلیا
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در گردش اند
از همان روز نخستین بر مدار ایلیا
خط به خط هر خطبه ی نهج البلاغه خواندنی ست
در عجب اندیشه ها از شاهکار ایلیا
جمله جمله در میان هر کتابی رخنه کرد
واژه در واژه کلام استوار ایلیا
مرده ای را زنده کردن که نمی آید به چشم
در میان معجزات بی شمار ایلیا
حضرت موسی کلیم الله ارادتمند او
حضرت عیسی بن مریم دوستدار ایلیا
صد هزار انجیل امشب رونمایی میکنیم
از حواریون مجنون دچار ایلیا
مثل فردای فرج فردای رجعت دیدنی ست
انبیا و اولیا چشم انتظار ایلیا
مسیا ، طیطه و شبر و شبیر و سوشیانس
عالمی ریزه خور ایل و تبار ایلیا

مرد و زن پیر و جوان هر شب گدایش میشوند
انبیا در حشر محتاج عطایش میشوند

واژه واژه واژه ام را شعر نابش می کنم
با علی حل میکنم جام شرابش می کنم
خانه ی مولای من دروازه ی خوشبختی است
با علی کوه گناهم را ثوابش می کنم
میزنم بر سینه ام سنگ علی را روز و شب
سینه را اینگونه خوش رنگ و لعابش می کنم
بی گمان بویی نبرد از آدمیت منکرش
هرکه شد کلب علی آدم حسابش می کنم
از شما پنهان نباشد از خدایم هم که نیست
در میان سجده گاهی رب خطابش میکنم
میبرد شبهای دلتنگی مرا سوی نجف
عکس ایوان طلایی را که قابش میکنم
از علی بن ابیطالب مدد میگیرم و…
نقشه های شوم را نقش بر آبش میکنم
ذوالفقار امروز در دست محبان علی ست
دشمن اسلام را خانه خرابش میکنم
از منادی های وحدت هستم اما ناگزیر
هرکسی که دشمنی ورزد جوابش میکنم

مثل ابراهیم از نمرود عالم خسته ام
به علی و بچه های فاطمه وابسته ام

علیرضا خاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا