شعر تخريب بقيع

قبر حسن آوار شد

در بقیع قبر حسن آوار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد
آسمان شهر یثرب تار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

صحن اینجا کمتر از جنت نبود
(بشکند دستی که ویرانش نمود)
چشم اهل‌البیت گوهر بار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

قبر فرزندان زهرا شد خراب
روزها تابد بر آنها آفتاب
بیت‌الاحزان قصّه اش تکرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

اشک خون میریزد از چشم ترم
مثل مادر شد حسن هم بی حرم
تربتش بی خادم و زوار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

آن بقیع با صفا یادش به خیر
آن ضریح دلربا یادش به خیر
از جفا پامال آن گلزار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

چار قبر نازنین یادش به خیر
تربت ام‌البنین یادش به خیر
حال با خاک زمین هموار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

چادر مادر اگر خاکی نبود
اینچنین قبر پسر خاکی نبود
هر چه بر آل نبی آزار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

دومی باب جسارت را گشود
قصد نبش قبر زهرا را نمود
خون به قلب حیدر کرار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

با همان دستی که زهرا را زدند
شعله بر کاشانه مولا زدند
قبر فرزندانشان آوار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

در همین جا نیمه‌ی شبها علی
ناله میزد از غم زهرا علی
بعد زهرا بی کس و بی یار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

در همین جا پیش چشم مرد و زن
تیر باران شد تن پاک حسن
مثل مادر پیکرش خونبار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

از همین جا دود و آتش پا گرفت
کربلا دامان دخترها گرفت
عمه سادات کارش زار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

گر نمی‌شد کشته محسن پشت در
اصغری در خون نمیزد بال و پر
تیر کین هم‌دست با مسمار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

پای زهرا باز شد در کوچه ها
بسته شد دستان زینب از جفا
از همین‌ جا راهیِ بازار شد
هرچه شد بین در و دیوار شد

عبدالحسین میرزایی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا