شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

مادر

رسیده قافله و چشم های تر دارد
برای ام بنین یک نفر … خبر دارد

خدا کند که مراعات سن او بشود
خبر ، خبر .. همه بر قلب او ضرر دارد

نخواست او که بپرسد جه شد ابالفضلش
سوال بود برایش …حسین سر دارد ؟

براش گفت چه شد ؟ماجرا چه بود ؟ آنکه
به روی آینه اش گرد از سفر دارد

تمام واقعه این بود : بین نخلستان
جماعتی سر حمله به یک نفر دارد

تمام قامت او را به باد می دهد و
بدون آنکه ز چشمش ، دست بردارد

شهید می شود عباس نه !…حسین دمی
که جان سپردن عباس را نظر دارد

گذشت واقعه اما تصورش باقیست
هنوز مرد خدا دست بر کمر دارد

زسمت علقمه سمت خیام می آید
چرا که پیکر عباس درد سر دارد

ز ضربه های عجیب و غریب بی رحمی
که قصد بی ادبی با سر قمر دارد

شنید ، ام بنین ، گفت : نام من این نیست
چرا که ” ام بنین …لا اقل پسر دارد

مجتبی کرمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا