شعر مدح و مناجات امام رضا (ع)

محضر معشوق

محضر معشوق

در درون میکده مخمور بودن خوب نیست
از بساط عشق بازان دور بودن خوب نیست
راز دل باید بیاید آخرش روی زبان
محضر معشوق ها معذور بودن خوب نیست

جز در این خانه سر جایی نمی آرم فرود
چه کسی گفته است که مغرور بودن خوب نیست
در صف خیلِ گدایانِ امیر ملک طوس
باید عرض اندام کرد , مستور بودن خوب نیست
من تعلق به تو دارم حال من را خوب کن
در میان جورها ناجور بودن خوب نیست

جنس ناجور مرا امشب بیا و جور کن
جزء زوارت بیا امشب مرا منظور کن

مور در کنج حریم تو سلیمان می شود
دردهای بی دوا پیش تو درمان می شود
میگذارد بی سوادی پای در صحنت ولی
وقت رفتن صاحب یک جفت دیوان می شود
منزل وحی است این صحن و سرای با صفات
گوش تا گوش حرم انزال قرآن می شود
مرده زنده می شود در گوشهء باب الجواد
معجزه ها در کنارت کنج دالان می شود
جرعه ای از آب سقاخانه هر کس میخورد
لال هم باشد اگر فوراً غزل خوان می شود

صاحب ایرانی و ما هم که از ایل توییم
پس یقیناً اهل تو هستیم , فامیل توییم

محضرت می آورم‌چشمان گریه دار را
روی دستانم گرفتم این دل بیمار را
من گدای تو شدم عالم گدای من شده
از گداییِ تو دارم ثروتی سرشار را
دوستت دارم به قرآن دوستت دارم زیاد
دوست دارم این همه تکرار و این اصرار را
چون کس و کاری به غیر از تو ندارم یا رضا
میکنم تا لحظهء مرگم همین انکار را
می بری مشهد مرا یعنی قبولم کرده ای
بر دلم نگذار آقا حسرت دیدار را

فکر هجرانِ تو دل شکستگی می آورد
حق بده ! اخلاق تو وابستگی می آورد

شرم دارم‌غصه ام را خورده ای هر بار , تو
معصیت کردم به جایم کردی استغفار , تو
گرچه نامردم ولیکن باز میخواهی مرا
دوست داری نوکرانت را به این مقدار , تو
بی محلم کرد هرکس دیده احوال مرا
دلخوشم تنها به دلداریِ یک دلدار !! تو…
…بهترین آقای دنیا ای دوای دردها
دردمندم من , طبیب حاذق دوّار , تو
هر کجا که اسم جدت آمده قبل از همه
روضه خواندی و سپس با گریهء بسیار , تو….

….امر کردی در همه اوقات فَابکِ لِلحسین
کربلا و عمهء سادات فَابکِ للحسین

بین قیل و قال افتادی و پا خوردی حسین
از جلو شمشیر و خنجر از قفا خوردی حسین
نالهء یا ربنایت قطع شد ای تشنه لب
آب را میخواستی ! نیزه چرا خوردی حسین !؟
پیرمردی آمد و از دور می دیدم … ولی…
…کاش میمردم نمیدیدم عصا خوردی حسین
بر روی جسمت چرا رفتند ؟! بازی می کنند!؟
در شلوغی تهِ گودال تا خوردی حسین

چقَدَر با اسبهاشان پای مالت میکنند
آخرش اینها ته گودال چالت میکنند

محمد کیخسروی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا