شعر عصر عاشورا و شام غريبان

نگار دشت بلا

امشب نگار دشت بلا سر بریده شد
پشت و پناه اهل ولا سر بریده شد

در خاک و خون نشسته تمامی لاله
اینجا گلوی لاله جدا سر بریده شد

عباس و عون و جعفر و اصغر به یک طرف
اکبر میان شور و نوا سر بریده شد

داغ تمام اهل حرم را به سینه داشت
شاه غریب وقت عزا سر بریده شد

اهل حرم رسیده به گودال قتلگاه
در قتلگاه خون خدا سر بریده شد

بین دو نهر آب سر از تن جدا شده
بانی خلق هر دو سرا سر بریده شد

از بس نفس نفس زده در زیر دست و پا
با اضطراب و سوز و نوا سر بریده شد

دل ناگران حال رباب و عقیله بود
با اشک چشم و حال دعا سر بریده شد

پیچیده این صدا به تمامی کربلا
لب تشنه بود و آب بقا سر بریده شد

وقتی که زیر و رو شده جسم مطهرش
با ظلم و جور اهل ریا سر بریده شد

با خنجری که آمده دیدار حنجرش
در لحظه های ناب بکا سر بریده شد

از پشت سر جدا شده رگهای گردنش
گویا تمام آل عبا سر بریده شد

هر جا نگاه می کنم افتاده پیکرش
یا رب بگو کجا و چرا سر بریده شده

ای آنکه آمدی به در خانه ی حسین

بنیانگذار لطف و عطا سر بریده شد

سعید مرادی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا