شعر مصائب اسارت شام

چشم‌ سنگین

چشم‌ سنگین

خواهرت تفسیر کرد آیات قرآن تورا
سنگ‌خوردم تا نبینم سگ باران تورا

چندشب پیشم نبودی گیسویت اشفته شد
بعد من کی شانه‌ زد موی پریشان‌ تو؟!

خواستم سر را بگیرم باز سرگردان شدم
کی تمامش میکنند این دستگردان‌ تورا

بر سر هر کوچه اول سرشماری میکنم
چندجا گم گرده ام‌ طفل هراسان تورا

چشم‌ سنگین دردش از‌ دستان‌ سنگین بدتر است
هرکجای کوفه دیدم آشنایان‌ تورا

نان با منت به ما دادند آن‌ هم نان خشک
مردمی که‌ خورده بودند از ازل نان تورا

نیزه ات را عامدانه بین‌ زنها میبرد
ای خدا لعنت کند آقا‌ نگهبان تو را

گرچه من داغ برادر دارم اما کوفیان
جشن میگیرند اینجا عید قربان تورا

کشتی امن نجاتم! فکر طوفان را مکن
تا گرفته خواهرت در دست سکان تورا

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا