شعر اربعین

چهل روزه

چهل روزه تو نیستی پیش زینب
چشش خونه، دلش آتیشه زینب

چهل روزه سرم بی‌سایبونه
سرت رو نی برام روضه می‌خونه

چهل روزه عطش دارم بیادت
شبیه ابر می‌بارم بیادت

چهل روزه که تاج سر ندارم
کنار خود علی اکبر ندارم

چهل روزه تنم جانی نداره
حرم دیگه نگهبانی نداره

چهل روزه دلم پیش ربابه
به یادت زیر نور آفتابه

همین‌جا خصم بی‌بال‌وپرش کرد
کمان حرمله بی‌اصغرش کرد

همین‌جا از فرس افتاد جسمت
همین‌جا از نفس افتاد جسمت

همین‌جا از اراذل تیر خوردی
عمود و نیزه و شمشیر خوردی

همین‌جا پیکرت سنگ‌جفا خورد
تنت از پیرمردی هم عصا خورد

همین‌جا بود بد شرّی بپا شد
به دست شمر جسمت جابه‌جا شد

همین‌جا پنجه در گیسوت انداخت
جسورانه بزاقی روت انداخت

تو رو وقتی ذبیحاً بالقفا کرد
سرت رو از تنت وقتی جدا کرد

تنت وقتی که غارت شد سرت رفت
به دست ساربان انگشترت رفت

حرم تنها شد و شد وقت غارت
جسارت، هی‌جسارت، هی‌جسارت

هجوم از دشمن تو، زیور از من
عمامه از تو بردن، معجر از من

دلم خیلی برای دخترت سوخت
موهای اون مثِ موی سرت سوخت

سر تو توی آغوشش نمی‌رفت
دیگه گوشواره تو گوشش نمی‌رفت

 امیر عظیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا