شعر مدح و مناجات امام حسن (ع)

یا امام حسن(ع)

بالی که پر نریخت برای تو بال نیست
فطرس شدن به پای شما هم محال نیست

فطرس به این کبوتر پر بسته یاد داد
بال شکسته نیز همیشه وبال نیست

اوج سعادت است به شوق تو پر زدن
بالا نرفت هر که به فکر کمال نیست

شام ولادتت به همه یاد داده است
ماهی که سهم تو شده دیگر هلال نیست

جان فمن یمت یرنی وصل ما به توست
مُردن به احترام شما که زوال نیست

قربان نوکری که زمینگیر عشق توست
قربان آنکه کشته ی شمشیر عشق توست

پیغمبران به شوقت اگر پر در آورند
باید برای عرض ارادت سر آورند

پیغمبرانه سائل تو میشوند تا
این سفره را به واقعه ی محشر آورند

در این سه بار بخشش تو سائلان شهر
با شوق آمدند دو چشم تر آورند

شاید رسد به درک مقامت غلام تو
از جنس جبرئیل اگر نوکر آورند

باید شتر سوار جمل را به خاک زد
باید دمار دشمنتان را در آورند

شمشیر تو ادامه ی شمشیر حیدر است
هوهوی تیغ تو دم الله اکبر است

نام تو را همینکه در عالم صدا زدند
با عرشیان همه دم قالو بلی زدند

روز ازل ملائکه با ذکر یاکریم
نام تو را به سر در عرش خدا زدند

طوفان وزید در وسط شعر و ناگهان
آتش به جان سینه ی آل عبا زدند

فریاد محتشم وسط شعر کربلاست
“اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند

آل نبی چو دست تظلم بر آورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند”

“” وامی از محتشم کاشانی رحمت الله علیه

علی رضوانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا