شعر شهادت حضرت زهرا (س)

یا فاطمه(س)

انگار می آید اجل هر شب به دیدارت
آتش به جانم می زند دستان تب دارت

من،،،،، دستگیر عالم و آدم زمین خوردم
امید ها دارم‌ به این دست گرفتارت

بار مرا برداشتی از خاک،، تنهایی
گر چه زمین‌ افتاد آخر با پشت در بارت

هر چه که گفتی دختر پیغمبرم،، می زد
با ضرب سیلی پیش من کردند انکارت

من زخم خوردم از نگاه آنکه زخمت زد
آزار دیدم از کسی که داده آزارت

از من طلبکارند وقت گریه های تو
آری همان هایی که یک عمری بدهکارت….

این شهر در آرامش و حال تو آشفته
ای جان فدای دیده ی از درد بیدارت

وقت نمازت باز پیراهن عوض کردی
این زخم پهلو نیست دیگر دست بردارت

کاری دگر از دست من هم بر نمی آید
باور نمی کردم به اینجا می رسد کارت

از زندگی خیری ندیدی زندگی من
باشد برو ای خسته ی من،، حق نگهدارت

 حسین واعظی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا