شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

ای یار بیا

از همه نام جهان بی سر و پا ما را بس
بـهــره ی ما ز بــقـا روز لــقـا مــا را بـس

ببریدم ز جهان و غم بی مقدارش
لفظی از سوی تو ای یار (بیا) ما را بس

تا سحر گردد همی لیل فراقی بر من
دیده بر روی تو و شمّ صبا ما را بس

به کجا من بروم با که بگویم دردم
از دمت بازدمی حمد و شفا ما را بس

محتضر گشته ام و سوی تو ام بسپارند
وجه زیبای تو را قبله نما ما را بس

عزم کویت به سرم بی سر و سامانم کرد
گریه بر فرق تو و جام بلا ما را بس

جز درت ما به کجا روی وفا اندازیم
من و امثال مرا نام گدا ما را بس

بهر تسکین دل غم زده ام میگویم
غزلی بهر تو خود باش گوا ما را بس

ما که از جمله خلایق همه روگردانیم
جز نگاران که از آن جمله تو را ما را بس

بی رمق گشته ام و خاطر من دلگیر است
از سر کوی تو یک خاک عبا ما را بس
امیر حسین قاسم پور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا