شعر تخريب بقيع

بغضِ در گلو

بغضِ در گلو

در حریمی که روضه ممنوع است
روضه خوان شما خودِ قبر است
پیش جهل مدبران بقیع
چاره ی بغضِ در گلو صبر است

در مسیر کبوتران حرم
آب و دانه سحر نمی ریزند
در هوای تو لطمه زن ها هم
خاک غربت به سر نمی ریزند

سنگ قبر تو شش جهت دارد
پس ضریح تو نیز شش گوش است
هرکه از باب قاسم آمده است
بعد عمری هنوز مدهوش است

گنبدت را ندیده اند مگر
تپه خاکی که پشت مرقد توست
در حقیقت قلوب انسان ها
بارگاهی برای مسند توست

از مفاتیح ندبه جایز نیست
«گریه» از غربت تو محروم است
هرکه فرزند فاطمه باشد
بین مردم همیشه مظلوم است

سوت وکور است هر شبه جمعه
چون شب دفن مادرت زهرا
سوت و کور است مثل آن کوچه
که نکردید خانه را پیدا

آتش درب خانه می باشد
علت قلب داغ دار بقیع
سپر اهل خانه محسن شد
مثل آن نرده ها کنار بقیع

خاک های بقیع می گفتند
چادر مادر تو خاکی نیست
در مصافی که ظلمت و نور است
نور را از پلید باکی نیست

علی اصغر یزدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا