شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

عرض حاجت

بد شوم با هرکه در حق عمویم بد کند

سیل خواهم شد کسی راه تو را گر سد کند

میرسم پیشت اگر که غصه پیشامد کند

کِی شنیدی که کریمی سائلی را رد کند؟

خوش به حال هرکسی کارش بیافتد باکریم
کارم افتاده به تو پس خوش به حالم یاکریم

عرض حاجت از رفیقان قدیمی سخت نیست
گریه کردن بین یاران صمیمی سخت نیست
از تو خواهش داشتن از بس کریمی سخت نیست
با عمویی مثل تو دیگر یتیمی سخت نیست

با تو یک دم هم نیامد سایه غم بر سرم
اشک‌هایت را نبینم خاک عالم بر سرم

مثل اسپند در آتش بی‌قراری می‌کنم
مثل یارانت تو را ای شاه یاری می‌کنم
روی مرکب می‌نشینم شهسواری می‌کنم
خوب شاهد باش در میدان چه کاری می‌کنم

پهلوان‌ها از دم تیغم گریزان می‌شوند
ازرق شامی و اولادش پشیمان می‌شوند

آخر قصه چنان که فکر می‌کردم نشد
هیچکس جز سنگ در میدان هم آوردم نشد
جز صدایت هیچ چیزی مرهم دردم نشد
خواستم تا بازهم پیش تو برگردم نشد

هرقدر می‌شد به سویم سنگ و تیر انداختند
بچه شیر مجتبی را سخت گیر انداختند

در زمین و آسمان پیچیده شد آوازه‌ام
جز کفن پیراهنی دیگر نشد اندازه‌ام
آخرش هم پاره پاره شد لباس تازه‌ام
زیر سم اسب‌ها پاشیده شد شیرازه‌ام

رفته است آیات قرآن زیر سم اسب‌ها
مثل تو هستم عموجان زیر سم اسب‌ها

شکر در جمع فدایی‌های تو داخل شدم
چون بلایی بر سر این کافران نازل شدم
با تنم بین تو و شمشیرها حائل شدم
زیر سم اسب هم قد ابوفاضل شدم

روی اعضای تنم جا پای مرکب را ببین
اشک‌هایت را بگیر و حال زینب را ببین

 آرش براری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا