شعر شهادت اهل بيت (ع)شعر شهادت حضرت زهرا (س)

فاطمه گریان پهلو نیست

این که دارد میرود از خانه , سامان من است
بسکه حیرانش شدم یک شهر حیران من است

نیست دیگر هیچ امیدی برمداوای دلم
اینکه افتاده به جانش درد,درمان من است

گریه هایش گریه درد است,درد بی کسی
فاطمه گریان پهلو نیست , گریان من است

بازهم ازحق کعبه برنخواهد داشت دست
فاطمه دست شکسته ش هم به دامان من است

لااقل گیسوی زینب را کمی شانه بزن
فاطمه جان شانه کردن حق طفلان من است

اینکه بین دنده یک دنده گیر افتاده است
ظاهرا آه تو اما باطنا جان من است

میهمان سرزده خوب است , لیک اینگونه نه
چه شده از صبح تابوت تو مهمان من است؟

چند روزی موی تو شانه نخورده فاطمه
گیسوان سوخته حالا پریشان من است

آی مردم در جوانی آخر کارم شده
اول این زندگی گرم , پایان من است

بیش ازین با گریه های خود مرا گریان نکن
خانه آباد را با رفتنت ویران نکن
علی اکبر لطیفیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا