شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

فُزتُ وَ ربّ الکعبه

شیر را در چشم اهل روضه بی‌مقدار کرد
با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد

از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید
لب نزد دیگر ؛ اگرچه دخترش اصرار کرد

باطناً می سوخت امّا ظاهراً خاموش بود
دود آهش آسمان کوفیان را تار کرد

در حیات خانه هِی چرخید و با حالی غریب
زیر لب آیات استرجاع را تکرار کرد

چارده قرن است و جز زهرا نمی داند کسی
قاتل خود را چرا از خواب خوش بیدار کرد؟

بعد از آن ضربت اگر(فُزتُ وَ ربّ الکعبه)گفت
یادِ زهرا سوختن بین در و دیوار کرد

ضربه ی شمشیر زهرآلوده طوری بود که
مَرد یاد از داغی و از تیزی مسمار کرد

قاتل اصلی حیدر دست نحسی بود که
لاله زار وحی را با شعله آتش زار کرد

محمّد قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا