شعر شهادت حضرت رقيه (س)

من مختصرم

از بس که سکوت ، با دلم ور رفته
از دست همه حوصله ام سر رفته

چادر که بپوشم ، عمه ام میگوید
قربان عزیزم ، چه به مادر رفته

من مختصرم کوچک وکوتاه و غریب
عمرم ، به سه تا ، آیه ی کوثر رفته

از گریه ی من حرامیان می لرزند
انگار علی ، به فتح خیبر رفته

با این همه درد ….. استخوان ِ پهلوم
از جای خودش خودش گمان کنم در رفته

جز زخم کف پا …. و تب تاول ها
باقی همه روضه ها به مادر رفته

آن قاصدکی که در بغل میچرخید
حالا ، سر نیزه های ِ لشکر رفته

من..من .. کـــ ِ نمی..نمی توانم بپرم
عمه تو بگو ، چه ها بر این پر رفته

بابا به خدا بیا ‌….. بیا جان عمو
من خسته شدم حوصله ام سر رفته

روح الله قناعتیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا