شعر مناجات با خدا

وَاسْمَعْ دعایی

وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده
وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده

اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست
در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده

دارم فراری می شوم از خود به سوی تو
در کشتی این ناخدا تنها خدا مانده

ناجی تویی راجی منم در دست های من
بی ربنا هایم فقط مشتی هوا مانده

وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد
باید بگیری دست من را که رها مانده

پوشانده ای امروز در دنیا عیوبم را
اما فَلا تَفْضَحْنیِ روز جزا مانده

از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم
در کوله ام تنها الهی قَدْ دَنا مانده

شعبان به پایان آمد و روی لبان من
وای من از فریاد لَمْ تَغْفِر لها مانده

خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است
مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده

لَمْ تَهْدِنی؟ می خواستی رسوا اگر باشم
لم تَهْدِنی؟ وقتی دلیل کربلا مانده

یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بی حضور تو
پس فَاقْبَل عُذری که‌دلیل روضه ها مانده

جرم زیادم پیش عفو تو چه ناچیزو
تازه عنایات علی موسی الرضا مانده

بین جهنم هم تورا فریاد خواهم زد
تاثیر اشک شوق در قاموس ما مانده

تنها محبت راه ترک معصیت گشته
با دوستت دارم جهانی روی پا مانده

 مهدی رحیمی زمستان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا