شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

شاهنشه نجف

دنیا چو علی؛ شاهِ نجف، شاه ندارد
زیباییِ او را به خدا، ماه ندارد

گفتم به قلم شمّه‌ای از فضلِ علی گو
گفتا: سوی او عقلِ بشر راه ندارد

خیر العباد

در صحنه ی پیکار هنرمندترین است
او جای خودش…قنبر او عرش نشین است
بوسه زنِ خاک قدمش روح الامین است
ایوان نجف جلوه ای از عرش برین است

یا علی ولی الله

مي گذرد روز و شب ، زندگي ام با علي
بنده يا هو شدم ، بنده مولا علي
عرش خدا كرده است ، شهر نجف را علي
فاضل و افضل علي ، عالي و اعلی علي

ابلاغ ولایت

“اشک” از “دیده” سر درآورده
چشم من شعر تر درآورده
از مضامین پدر درآورده
یا کریمی که پر درآورده

علی جانم

بچرخان ذوالفقارت را بزن سرهای دشمن را
بکش تیغ و بزن گردن قلندرهای دشمن را

میان معرکه چرخی بزن تا که ابالفضلت …
بیاموزد چگونه میزنی پرهای دشمن را

علی عالی اعلا

علی آن پادشه بی همتا
روح تسبیح و مناجات و دعا

پیشوا ،رهبر، امام و مولا
علی عالی اعلا، والا

باب الله

بنده ای که بیشتر غرق خجالت می شود
بیشتر مشمول احسان و محبت می شود

بعد هر سبحانَ ربّی، اسم اعلای علی است
پس خدا با سجده های او عبادت می شود

علی جانم

من کویرم لب من تشنه‌ باران علی‌ست
این لب تشنه‌ پرشور غزل‌خوان علی‌ست

این که گسترده‌تر از وسعت آفاق شده‌ست
به یقین سفره‌ گسترده‌ دامان علی‌ست

علی جانم

ای خاک کف پای تو بـر فرق شهان تاج
ایجاد جهان آمده بر جود تو محتاج

از وصف سخای تو همین بس بود ای دوست
کآمد سر خوان تو نبی در شب معراج

مجنون علي

در حسرت خم خانه به خم خانه ي بعدي
مستي زده پيمانه به پيمانه ي بعدي

ميگفت بيائيد و بمانيد و بميريد
از عشق تو ديوانه به ديوانه ي بعدي

غرق شعف

خاک قدومش گوهر گوهرشناسان
دانند قدر و قیمتش را زرشناسان

حتی سرافرازان کنارش سر به زیراند
هستند سرباز مطیعش سرشناسان

بی تاب حیدریم

بی تاب حیدریم و پریشان فاطمه
غم می خوریم با غم طفلان فاطمه

مثل کویر تشنه ی باران ندیده ایم
چشم انتظار رحمت باران فاطمه

دکمه بازگشت به بالا