شکر ایزد که دلبری داریم
دلبر بنده پروری داریم
دلربای مظفری داریم
در دل خویش ، گوهری داریم
آخرین پادشاهِ ساسانی
دختری داشت پاک و نورانی
شهربانوست شهرتش در ما
بانوی حق مدار ایرانی
” یا اباالفضل ” ذکر دائم ماست
مددش یاورِ مداوم ماست
پدرش روز حشر ، قاسم ماست
با دمش ، کردگار ، راحم ماست
یا رب! از نعمتِ ائمّه ، سپاس…
برای بندهی عاصی ؛ پناهگاه کجاست!؟
بدون هیچ تعارف بگویمت رو راست:
” مرا بدونِ تو در این حیات ، واویلاست
رضایتِ تو اگر بود ، کردگار ، رضاست
مگو که روی منِ بیپناه ، در ، بستی
یا علی! جانم فدای جانِ تو
میهمانم از ازل ، بر خوانِ تو
گاه ، میثم میشوم در خاطرم
سر به دار ، امّا ستایشخوانِ تو
من را بخر ، جز تو خریداری ندارم
خالیست دستم ؛ توشه و باری ندارم
این غصّه هم زجرآور است اندازهی خود:
” از غیرم آگه ، از تو اخباری ندارم “
آئينــهي تمــام نمــاي خــداي مــن!
اي جــادهي عبــادت بــيانتهــاي مــن
اي بـر سـرم ولايـت تـو تـاج افتخـار
اي آنكه دست توسـت تمـام قُـواي مـن
رُخصتم دِه که نوکرت باشم
من بیچاره ، یاورت باشم
خانه ی تو کجاست؟ آقاجان!
قصد دارم مسافرت باشم
یابن الحسن! برای خودم گریه میکنم
از عمق دردهای خودم گریه میکنم
خیلی کم از غم تو شدم مرد ندبهها
از کثرت جفای خودم گریه میکنم
یابن الحسن! پناه! امید! آرزو! حیات!
یا صاحبالزّمان! همهی هستیام فدات
مهلت بده امام زمان! خادمت شوم
شاید به درد تو بخورم ؛ لازمت شوم