مباهله

نمك چهره ي محمد

در افقی ماورای عرش معلی
آینه دارد خدا، “دَنیٰ فَتَدَلّیٰ”

طعم وجود از که یافت سفره‌ی خلقت؟
از نمک چهره‌ی محمد طاها

خلق شدند آفتاب و ماه و ستاره
صبح ازل با مداد رنگی مولا

صبح ازل سرنوشت خلق نیفتاد
از قلم ریز بین مصحف زهرا

خشت نخست کرم به نام حسن شد
تا نرود کج عمارتش به ثریا

اول یاقوت سرخ پیش قدم شد
تا بشود خاک کربلای معلیٰ

مادرم از کودکی خرید برایم
تا که شوم سر به راه، کفش تولا

آنچه نجاتم دهد ز بارش آتش
چیست به یوم الحساب؟ چتر تبرا

من قلمی هستم از تبار زبرجد
چشم به راه تراش عترت طوبیٰ

میلاد حسنی

الله اكبر

هوای دشت مثل خاطر نجران مکدر بود
تحیر در سر تردید های دیر باور بود

یقین اما نشسته روی زانو رو به فردایی
که چندین سال از ان چیزی که میگفتند بهتر بود

سالروز مباهله

بجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمی آمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمی آمد

از آن‌لبخند در لبخند، از آن لطفِ بی پایان
از آن احساس‌بی اندازه نفرین بر نمی آمد

مباهله

با نور خدا مقابله یعنی چه!
با امر خدا مجادله یعنی چه!

جایی که علی نفس محمد باشد
ای عیسویان، مباهله یعنی چه!

پنج تن

این پنج نور، علت زیبای خلقتند
اسرار پنج حرفِ حروف «کرامت»ند

این خانواده اشرف اولاد آدمند
اینها طبیب درد طبیبان عالمند

چهارده نور

چارده نور؛ هم‌چنان دریاست
چارده نور؛ محورش زهراست
“وَ بِکُم یُمسِکُ السَّما” یعنی:
آسمان روی شانه‌ی آن‌هاست

حساب مدعيان

حساب مدعیان در معادله برسد
قسم به حق که به حق این معامله برسد

بگو به ساحر نجران و قوم مدعیش
میا ! که معجزه های مباهله برسد

شب عاشقانگي

شب عاشقانگی است و من شده ام گدای تو یاعلی
به امید آن که صدای من برسد به اهل سما علی
چه کنم اگر که در آن میان نرسد صدا به صدا علی؟
تو که‌ای که نام بلند تو به خدا رسانده مرا علی؟

ختم قائله

مضطرب بودم از نخستین روز
آخر ماجرا چه خواهد شد؟
آن همه ترس بی دلیل نبود
عاقبت آنچه که نباید شد

دکمه بازگشت به بالا