ای طلعت زیبا

ای طلعت زیبای تو، عکس جمال لم یزل
وی غره ی غرای تو، آیینه ی حسن ازل

ای دره ی بیضای تو، مصباح راه سالکان
وی لعل گوهر زای تو، مفتاح اهل عقد و حل

جـمـال پیغمبر

ندا رسید که امشب شب جوانان است
شب بلند سرور همـه دل و جان است

میان خانـه مـولا گلـی نـمـایـان شد
ز برکت قدمش عالمـی چـراغـان شد

صوت نبوی‌

صوت نبوی‌ ست جاری از هر سخنش
صد یوسف مصر، خفته در پیرهنش

در شهر، کرمخانه‌ی او شهره شده ست
این است که خوانده اند، ابن الحسنش

 میلاد حسنی

جانم علی اکبر(ع)

چنان دریایی از می که به یک ساغر نمیگنجد
درون یک غزل توصیف آن دلبر نمیگنجد

همان که گر بنا باشد نوشتن از کمالاتش
فقط شرح دو ابرویش به صد دفتر نمی گنجد

اشبه الناس

دل نبرده از پدر هرگز جواني بيش از اين
ماه را كامل نديده آسماني بيش از اين

تير مژگان و كمان ابرويش عاشق كش است
بر هدف هرگز نزد تير و كماني بيش از اين

یا علی اکبر(ع)

شب‌ است‌ و ‌از سرگیسوی شعر می گیرد
دوباره‌ دست‌ دعا عطر استجابت را
اگر چه صحبتِ حاجت نبود ٬ اما دل
در این مقام غنیمت شمرد فرصت را

وجه پیغمبر خاتم

ای همه تاب و تب خاطر بی تاب سلام
روشنی بخش دل حضرت ارباب سلام
وجه پیغمبر خاتم به رخت قاب سلام
خم ابروی شما محور محراب سلام

ارباب عشق

بــر ســر گـهـوارهٔ اربــاب غـوغـایـی بـه پاست
بـر سر بوسیدن رویش چه دعوایـی به پاست

عرش را زهرا خـودش زیـبـا و تـزییـن می‌کند
شوروشوقی در دلش وقت گل‌آرایی به پاست

دریا دل ابوفاضل

شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل
که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل

کسی که خنده‌اش آئینه‌ی آیات رحمت بود
و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل

جانم حسین

خدا بر مصحف خود آیه ی غفران عطا کرده
به خلق خود نماد واژه ی رحمان عطا کرده
پس از اعطای مروارید حُسن، از عرش اعلایش
به دریای علی (ع) و فاطمه (س) مرجان عطا کرده

یا سیدالساجدین

بسم عشقی که نشسته در دلم
عُلقه اش آمیخته شد با گلم
هست کل آبرو و حاصلم
فخر دارم تا قیامت سائلم

وصف ماه

هرچه بین راه گفتم شد علی
هرچه وصف ماه گفتم شد علی
هرچه مدح شاه گفتم شد علی
هرچه بسم الله گفتم شد علی

سجاده‌ی عشق

کیستی ای که چنین بویِ علی را داری
روی چشمان خود اَبرویِ علی را داری

پرده مَنداز کمی مانده تو را سجده کنیم
بسکه در خویش سر و روی علی را داری

یا سَیِّدُ السّاجدین

ناگهان بانگِ هَل اَتیٰ پیچید
در دل صورها، صدا پیچید
صوت شیرین ربَّنا پیچید
عطر سجاده ی خدا پیچید

قلب رو به قبله‌ام

قلب رو به قبله‌ام را کرد احیا پرچمت
ای نفس‌هایم بقربان مسیحا پرچمت

هر محرم با هزاران شوق بر تن کرده‌ام
رخت مشکی ظاهراً، در باطن امّا پرچمت

شیرافکنِ قبیله‌ی آلِ علی

سیمرغ در غبارِ خودش ایستاده است
خورشید در مدارِ خودش ایستاده است

غرق ادب تمامِ جهان کوچک و بزرگ
هر قُله در دیارِ خودش ایستاده است

دکمه بازگشت به بالا