زمین گدای عطای علی الدوام حسن
زمانه ریزه خور لطف مستدام حسن
بهشت مست کرامات ناتمام حسن
به نام باب نجات بشر به نام حسن
یکی از دستبوسان شب و روز تو باران است
ز بسکه روی تو زیبا است راهت راه بندان است
شبیه میزبان است آنکه بر خوان تو مهمان است
که نَقلِ سفره ی تو نُقل جمع مستمندان است
هر کسی وقت گرفتاری سراغش را گرفت
روزی سالانه ی دیگِ اجاقش را گرفت
رو به رو شد هرکسی با حُسنِ زیبای حَسَن
او وفاقش داد و از قلبش نفاقش را گرفت
زمان زندگی ات روزگار بخشش شد
تمام زندگی ات وقف کار بخشش شد
تویی همان نوه ی آنکه از سر لطفتش
بنی امیه هم امیدوار بخشش شد
هرکریمی که زرش بیشتر است
پس شلوغی سرش بیشتر است
من به قربان کریمی بشوم
که گدا دور و برش بیشتر است
قلم به دست گرفتم خدا خدا بنویسم
به اعتراف نشستم که از خطا بنویسم
چگونه نام خودم را میان آن همه عاشق
که میزنند تو را نیمه شب صدا بنویسم
کاش یک شب بین دریای تو طوفانی شوم
آمدم در ساحلت غرق پشیمانی شوم
اشکهایم را درآور … یا بغل کن یا بزن
حاضرم با گریه هایم آبْ درمانی شوم
از سر هم نفسی بادونفس آلوده
گشتم آغشته ی عصیان و سپس آلوده
مرغ باغ ملکوتم که به مرداب گناه
پر و بالم شده چون بال مگس آلوده
بار سنگيني ست روي شانه ام سر بي حسين
سر نميخواهد بماند روي پيكر بي حسين
گفت بابايم حلالت باد نانم با حسين
گفت شير من حرامت باد مادر بي حسين
بگو که می گذرد جمعه های تکراری
بگو چه چاره کنم از نوای تکراری؟
دوباره نغمه ی” عجل فرج” به لب دارم
دوباره زمزمه ام شد دعای تکراری
گم کرده است راه و به سامان نمی رسد
آن دل که بر ارادت خوبان نمی رسد
دست توسلی که ندارد یقین وصل
هرگز به پای بوسی جانان نمی رسد
و هر حرف و حدیثی آیه ی قـرآن نخواهد شد
زنی غیر از خدیجه اسوه ی ایمان نخواهد شد
به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر
به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد
بهاران قد علم کرده ولی رنگ قیامَت نیست
قبای سبز پوشیده درختی که به نامَت نیست
چه معنا می دهد عیدی که یارت را نمی بینی
چه دارد هفتسینی که در آن سروِ امامَت نیست
بی اضطراب، جان بده بانو، کفن رسید
غیر از حسین سهمیه پنج تن رسید
احمد ، علی و فاطمه با تو چهارتا
این پنجمی به حکم خدا بر حسن رسید
بزرگ مادران ، مادر بزرگ نسل زهرا تو
و ام المومنین واقعی هر دو دنیا تو
تمام شیر مردان جهان قربان این رتبه
نخستین زن که ایمان بر نبی آورد تنها تو
شب از مهتاب لبریز است و جنس آب از ماه است
پر از ماه است آب انگار یا تالاب از ماه است
ندانم بخت احمد اوست یا احمد شده بختش
ندانم ماه در محراب یا محراب از ماه است