شعر ماه محرم

خمیه ماه عزا

کم کم عزای ماتمش دارد می آید
عطر نسیم پرچمش دارد می آید

گریه کنان خیمه ی شاه محرم
از راه دارد میرسد ماهِ محرم

آقای من

مادرم بارها به من می گفت
از در خانه اش نرو جایی

سر این سفره است در دنیا
نوکری می کنی و آقایی

یا ولی الله

سنگین شده اگرچه پروندهء گناهم
من را خریدی آخر با نامهء سیاهم

بسکه رهات کردم از خیر من گذشتی
بسکه گناه کردم نگذشتی از نگاهم

حسین من

باغِمان سرسبز، آب اشک و هوایش روضه هاست
آستانِ نوکری سنگِ بنایش روضه هاست
بهتر از این نیست نسخه، بیخودی جایی نگرد
هر که می گردد به دنبالِ شفایش ، روضه هاست

آمده ماه محرم

آمده ماه محرم به گدا اذن بده
تا که هر شب بتوانیم صدایت بکنیم

زندگي بي‌غم تو مُردن تدريجي ماست
آفــريدند كه ما گـــريه بــــرايت بكنيم

 حسین ساکی

شکر خدا

شکر خدا دیدم دوباره پرچمت را
شکر خدا دیدم سیاهی غمت را
دیدم دوباره روضه های ماتمت را
دیدم دوباره نوحه و شور و دمت را

غم عشق

قلب ما از تو غم عشق تقاضا دارد
چشم ما نیز فقط گریه تمنا دارد

قدر بال مگسی گوهر اشک غم تو
قیمتی بیشتر از گوهر دریا دارد

بسم رب الفاطمه

بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش زدستش می رود
اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را

ماه عزا

منتظر مانده ام از راه محرم برسد
نه فقط من به همه عالم و آدم برسد

فاطمه بر سر من منت اگر بگذارد
نصب پرچم به حسینه به من هم برسد

رزق عزا

باز هم رزق عزا را برسان ای‌مادر
شد محرم غم ما را برسان ای‌مادر

قابلیت بده، بر چشم گناه‌آلوده
اشک بر خون‌خدا را برسان ای‌مادر

ماه روضه

چگونه شکر بگویم که زنده ماندم من
به ماه روضه تو خویش را رساندم من

چگونه شکر بگویم اجل امانم داد
که باز چشم تر من به بیرقت افتاد

هجران

در مسیر عشق چیزی بدتر از ابهام نیست
هیچ دردی بدتر از هجران ناهنگام نیست

سخت غرق کوششم شاید کشش ایجاد شد
اشكِ من یعنی تلاشِ بغض، نافرجام نیست

دکمه بازگشت به بالا