بار سنگيني ست روي شانه ام سر بي حسين
سر نميخواهد بماند روي پيكر بي حسين
گفت بابايم حلالت باد نانم با حسين
گفت شير من حرامت باد مادر بي حسين
بار سنگيني ست روي شانه ام سر بي حسين
سر نميخواهد بماند روي پيكر بي حسين
گفت بابايم حلالت باد نانم با حسين
گفت شير من حرامت باد مادر بي حسين
دل که میگیرد دو چشم تر به دادم میرسد
در زمان فقر این گوهر به دادم میرسد
وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست
دست من خالی که باشد سر به دادم میرسد
جلوه اي هرگز ندارد حي سبحان بي حسين
نيست تفسيري براي حي رحمان بي حسين
ما مريض تربت اش هستيم از صبح ازل
دردهاي ما نخواهد داشت درمان بي حسين
ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین
«روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین»
روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر
قصد قربت کنی از مسجد الاقصای حسین…
هيچ ايم و نداريم به جز روي سياهي
در كوله نداريم به جز بار گناهي
بر ما نظري كن،نظري گاه به گاهي
ما بي تو شبيه ايم به طفل سر راهي
ای که در پایت غزلهای فراوان ریخته
در نگاهت شوری از امواج طوفان ریخته
روی نی لبهای خونین تو زیباتر شده
من خودم دیدم از آن آیات قرآن ریخته
شرح غمهای شما را چه کسی می فهمد
روضه ی کرببلا را چه کسی می فهمد
اینکه سلطان جهان بر بدنش جای کفن
بوریا رفته خدا را چه کسی می فهمد
نه کوه طور به گودال صحبت از “ارنی”است
به رخ کشید که “لن” در جوار من شدنی است
برون زده ز رگش در نبرد خون خدا
خداست آنکه یقین صاحب چنین بدنی است
کربلا آیینه ی تصویرِ ذاتِ کبریاست
روی عالم روشن از خونِ حسینِ سرجداست
کربلا تصویری از زیبایی و شیدایی است
آنچه بینی در نگاهش جلوه ی روی خداست
بهر جارو زدن صحن تو مژگان داریم
جگر پاره ز داغ تو به دندان داریم
مو پریشان شده ی زلف پریشان توایم
ما در آشفتگی عشق تو سامان داریم
خاک بودیم و زر شدیم همه
بعد از آن معتبر شدیم همه
گریه کردیم و نخلمان بَر داد
خشک بودیم و تر شدیم همه
اینکه هنوز پشت درم اینکه سائلم
یعنی بزرگواری تو هست شاملم
چشم ات گرفت چشم مرا در مقام اشک
ناقابلم اگرچه، نشستی مقابلم