شعر مدح عقیله بنی هاشم

روح حسین

وقتی مطیع امر امامش حسین بود
یعنی عقیله شرط قوامش حسین بود

روح حسین چون تن او را احاطه کرد
خشم و سکوت و صلح و قیامش حسین بود

دار و ندار زینب

دار و ندارش زینب و دار و ندار زینب است
دل بیقرارش زینب و دل بیقرار زینب است

آقا ز عالم برده دل زینب ربوده از حسین
زینب قرار عالم و او هم قرار زینب است

ذوالفقــارِ

صـــبر مبهوت زیرِ لب می گفت :
مگر این زن چه طاقتـــی دارد ؟
صـــبرِ ایّـــوب جـــایِ خود ، امّا
صـــبرِ زینـــب حکایتــــی دارد

قسم

به نام اسوه ایثار حضرت زینب

به نام جلوه الله شوکت زینب

قسم به هر چه خدا آفریده در عالم

که هست ملک خداوند دولت زینب

ثناخوان زینب است

صبر از زبان عجز ثناخوان زینب است
عقل بسیط واله و حیران زینب است

ایوب صابر است ولیکن درین مقام
انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است

نورِ ماهِ آسمان

عفّت و عصمت تماماً در رکابِ زینب است
نورِ ماهِ آسمان،زیرِ نقابِ زینب است

عزّت و آزادگی،دل باختن بر وجه الحسین
این همه درک کرامت ها،به بابِ زینب است

یا ام المصائب

دلبران را دل اسیرِ دلبری زینب است
عاشقان را سر فدایِ سروری زینب است

جن و انسان و ملائک را نگر چون یک به یک
بر کف آنها مدال نوکری زینب است

یا زینب(س)

هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش
مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش

وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی
با یل ام البنین بودند در دور و برش

ناموسِ خدا هستی

ای آنکه ناموسِ خدا هستی
پرده‌نشین عرش، نام توست
جایی که عقلِ ما نخواهد رفت
بالاتر از آنجا مقام توست

ناموسِ خدا

ای آنکه ناموسِ خدا هستی
پرده‌نشین عرش، نام توست
جایی که عقلِ ما نخواهد رفت
بالاتر از آنجا مقام توست

شجاعت

چه کسی مثل تو انقدر اُبهّت دارد!؟
با خدایت چه کسی این همه اُلفت دارد!؟
خون ما پایت اگر ریخت، حکایت دارد
سر شکستن ز غم عشق تو لذت دارد

عشق

سحر است و دمیده دولت عشق
نوبتی باشد است نوبت عشق
کوه می لرزد از اُبُهَت عشق
می نویسم به نام “حضرت عشق”

دکمه بازگشت به بالا