یاسین قاسمی

راضي ام من

ظاهرا از ریا ابا دارم
باطنا ادعا…. ادا… دارم

کفر من هست حُبِ دیده شدن
شرم از روی انزوا دارم

یا امام حسن(ع)

این کوچه های شهر,غم را تازه میکرد

یاد همان روزی که اینجا مادر افتاد

یاد همان روزی که مادر زخم خورد و…

گوشواره اش چند تکه شد دور و بر افتاد

شب و روزام اینطوری سر نمیشه

شب و روزام اینطوری سر نمیشه
بدتر از این میشه بهتر نمیشه
دلمو به گهواره ش خوش نکنین
اینا واسم علی اصغر نمیشه

مادر ما بیگناه بود

گریه کنید مادر ما بیگناه بود
گریه کنید مادر ما پا به ماه بود

حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش
در قتل او مشارکت یک سپاه بود

فدایت بشوم

اول از نور رخت آینه را حیران کن
هر چه خواهی پس از آن چهره ز ما پنهان کن

نتوانستم اگر بوسه به دستت بزنم
بلدم پات بیُفتم به من اطمینان کن

چرا ازم رو میگیری؟!

آسمونمو بی مهتاب می دیدم
خونه زندگیمو رو آب می دیدم
بمیرم، حسن شبا با بغض میگه
کاش بلند شم ببینم خواب می دیدم

کار دنیا رو میبینی فاطمه

کار دنیا رو میبینی فاطمه
چجوری با من و تو تا میکنه
تا میخوایم یکم باهم حرف بزنیم
زخمای تنت دهن وا میکنه

زهرای من

حالی که داری حال دوران پیمبر نیست
از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست

ای ليلة القدری که عمرت ليلة القدر است
انگار زنده ماندنت دیگر مقدر نیست

کربلایم دیر دارد میشود

روز را شب می کنم با درد بی بال و پری
هیچ دردی نیست از این درد ، درد بد تری

ماجرای من شده مانند مرد یخ فروش
آب دارد می شود عمر و ندارم مشتری

راه سلوک نوکر

دنبال كبريايى؟! بى كبر و بى ريا باش
وقت اداى دينت فارغ ز هر ادا باش

راه سلوک نوکر از جاده ی سکوت است
وقت نظر گرفتن یک‌ گوشه بیصدا باش

شعر ولادت حضرت امام حسین(ع)

پنج تن با گل روی تو تماشایی شد
عرش از یمن قدوم تو گل آرایی شد

همه یکجور به فکرند که دورت باشند
سر جُنباندن گهواره چه دعوایی شد

یا فاطمه

وقتی نبود صحبت ما بود صحبتش
وقتی نبود خلقت ما بود خلقتش

عالم به درک کنه مقامش نمی رسد
نائل به درک فضه بیاید نهایتش

دکمه بازگشت به بالا