اشعار ویژه (پیشنهادی)

دربساط عشق

دربساط عشق هرکس زحمتش بالاتراست..
پیش زهرا مادرت شخصیتش بالاتراست!

هرکه محض احترامت معصیت کمتر کند
روزی اشک میان هیئتش بالاتراست..

بابا حسین

دیدنِ دستای بسته اومدی
پیش کاروان خسته اومدی
حالا که دیگه نمیتونم پاشم
حالا که پاهام شکسته اومدی

دخترت خیلی گرفتار شده
مثل عمه دست به دیوار شده
یه چیزی میگم به هیچکسی نگو
چشام از گرسنگی تار شده

بگو تو خرابه بندم نکنن
بیشتر از این گله مندم نکنن
به خدا خیلی سرم درد می کنه
بگو از موهام بلندم نکنن

ناله هام به آسمون رسیده بود
بسکه زجر موی منو کشیده بود
جلوش و اگه نگرفته بودن
سر دخترات و هم بریده بود

شنیدم موی تو هم کشیده شد
خیلی طول کشید سرت بریده شد
شنیدم یکیش به کوفه برنگشت
نیزه هایی که واست خریده شد

کی روی سینه ت نشسته بابایی
چشمای نازت و بسته بابایی
هنوزم داره خون از لبت میره
دندونات و کی شکسته بابایی

حامد خاکی

بابایی

بابا معجرم رو با خودت بیار

زَر و زیوََرم رو با خودت بیار

حالا که داری میای اگه میشه

داداش اصغرم رو با خودت بیار

ناقه نشین

کسی نداد, جواب سلام هایش را
به احترام نبردند نام هایش را

تمام مردم نامرد خویش را کوفه…
به کوچه ریخته حتی غلام هایش را

باغ بهشت

ای آفتاب, سایه ی خورشید گنبدت
باغ بهشت, باغچه ی شهر مشهدت

ما را نوشته اند میان اسیرها
از عاشقان درهمِ زلف مجعدت

اندوه و غم

اندوه و غم به چشم ترت سخت می گرفت
یک عمر غصه بر جگرت سخت می گرفت
از روضه های خانه ی مادر دل شما
در کوچه موقع گذرت سخت می گرفت

شیخ الائمه…

دارم هوای تربت شیخ الائمه
چشمم به دست رحمت شیخ الائمه

منت خدایی را که ما را خلق کرده
از خاک پای حضرت شیخ الائمه

گنجینه ی حدیث…

هر کس دلش ز مهر و ولای تو عاری است
هرلحظه اش بدون توبی بندوباری است

ما جار میزنیم که آقایمان تویی…
شیخ الائمه! نوکریت افتخاری است

عروسک

پایان قصه ختم میشد با عروسک
زیباترین آغاز غربت ها عروسک

حالا که میخواهی بیایی از نیستان
ساقی بیاور-از سر نی ها عروسک

شعر ولادت حضرت امام حسین(ع)

پنج تن با گل روی تو تماشایی شد
عرش از یمن قدوم تو گل آرایی شد

همه یکجور به فکرند که دورت باشند
سر جُنباندن گهواره چه دعوایی شد

یا موسی ابن جعفر (ع)

سجاده ها ز جلوه روحانى تواند
زندانى خدا همه زندانى تواند

با دستهاى بسته مناجات دیدنی ست
یک گوشه اى نشسته مناجات دیدنى ست

گل لاله

وای از آن دم که از سرِ طفلی
دستِ یک مرد روسری بکشَد
وای از آن دم که بر سر بابا
دختری دست مادری بکشَد

دکمه بازگشت به بالا