شعر شهادت حضرت زينب (س)

خنده بر …

 خنده بر پاره گریبانیمان می کردند

 خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند

 پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم

 خوب آماده ی مهمانی مان می کردند

 از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه

 سنگ را راهی پیشانی مان می کردند

 هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم

 بیشتر شک به مسلمانی مان می کردند

 شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را

 وارد بزم طرب خوانی مان می کردند

 بدترین خاطره آن بود که در آن مدت

 مردم روم نگهبانی مان می کردند

 هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود

 تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند

 

      علی اکبر لطیفیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا