شعر مدح و مرثیه حضرت خدیجه (س)
تو را از جنس دریا آفریدند
سراپا نور دنیا آفریدند
تو را هم کفو طاها آفریدند
به دامان تو زهرا آفریدند
خدیجه بودنت خرج نبی شد
تعالی لله که دامادت علی شد
به کوری حسودان محشری تو
ز زنهای جهان بالاتری تو
خروشنده شروع کوثری تو
به اهل بیت عصمت مادری تو
شما جان حسن , جان حسینی
شما مادربزرگ زینبینی
ظهور نور حق در آستین است
که بانویی ز آل الله این است
خدیجه , فاطمه , زینب چنین است
نمای بعدیش ام البنین است
جلال کبریایی در نقاب اند
دقیقا آفتاب در حجاب اند
تو در شعب ابی طالب چه دیدی؟
بلایی سخت بر شانه کشیدی
صنوبر بودی و از غم خمیدی
نه رحلت کرده ای , قطعا شهیدی
سزای کودک و پیر و جوان است
شهادت ارث کل خاندان است
به جان عرش افتاده صدایت
به هم زد آسمان را گریه هایت
گرفت آخر , گرفت آخر دعایت
عبا آورده پیغمبر برایت
اگر چه دفن تو با احترام است
دل من در خرابه های شام است
اگر که طفل بی بابا نمیشد
چنین با پیکر او تا نمیشد
کفن در شهرشان پیدا نمیشد
زن غساله از جا پا نمیشد
سوالی کرد غساله , مریض است؟
و یا با این سر و وضعش کنیز است؟
علیرضا وفایی (خیال)